سایت رسمی و تخصصی روانشناسی

سایت رسمی و تخصصی روانشناسی

مدیر سایت مهران حکمت
سایت رسمی و تخصصی روانشناسی

سایت رسمی و تخصصی روانشناسی

مدیر سایت مهران حکمت

امروز به خودم انرژی می‌دهم!

011 عکس های رنگین زیبا و آرامش بخش


١ـ امروز احساس تضمین آرامش می‌کنم
امروز کنار می‌ایستم و تسلیم قدرت برتر خود می‌شوم. اجازه می‌دهم قدرت نظم‌دهنده خداوند همه آنچه مرا نگران می‌سازد، منظم و هماهنگ کند.
عبادت‌ کننده باوقار تقاضا می‌کند خردی به او بخشیده شود تا بر آنچه تغییرپذیر است، آگاهی یابد. امروز اموری را که در جهت تصمیم‌گیری به دست قدرت برتر خود می‌سپارم، مطرح می‌کنم. با تمرکز بر وقایع یا شرایط خارج از اختیار به کاهش انرژی خود ادامه نمی‌دهم.
امروز به خاستگاه خود رو می‌کنم و آرامشی را که در رهایی وجود دارد، حس می‌کنم.

٢ـ همه احساسات و شور و حال طبیعی خود را می‌پذیرم!
احساسات بخشی از طبیعت من است. گاهی اوقات فوق‌العاده و بعضی وقت‌ها رنج‌آور است. احساسات من هرچه باشد، همه آنها برای بیان کامل من حیاتی و ضروری است. من قالیچه‌ای هنری هستم ـ بیان هنر خداوند. الیاف رنگی که این اثر ذهنی را به‌وجود آوردند، احساسات من هستند. امروز مقابل این اثر هنری با الیاف رنگارنگ و ترکیبی‌اش می‌ایستم؛ به آن می‌نگرم، کامل و بی‌انتقاد آن را می‌پذیرم.
امروز از اینکه احساسات به زندگی‌ام رنگ و عمق می‌بخشند، سپاسگزارم.
٣ـ می‌توانم بزرگ‌سال اما همچنان سحرآمیز باشم!
امروز سه آرزو برای خود می‌کنم. این آرزوها به من و نه به هر کس دیگر تعلق خواهند داشت. جرأت خواهیم کرد چیزی را آرزو کنم که هرگز برای خود امکان‌پذیر نمی‌دانستم.
در گذشته می‌ترسیدم افکاری جادویی داشته باشم. در خانواده مشکل دارم، بسیاری اوقات، رؤیاهایم تحقق نیافته‌اند. دیگر آرزویی نکردم، دعا کردن را از یاد بردم و تمایلاتم را نابود ساختم.
دیگر از افکار جادویی نمی‌ترسم، چرا که قدرت آن را دارم تا بسیاری از رؤیاهایم را تحقق بخشم.
هر روز بیشتر به تفکر درباره تمایلاتم عادت می‌کنم. به‌عنوان فردی بزرگسال، می‌توانم درباره آنچه برای خود خواهانم، تصمیم بگیرم.

٤ـ امروز در برابر چشمان حضار نامرئی خود، پرده خواهم کشید!
برای احساس خوشی، خودانگیختگی یا حتی نامعمول بودن، دیر نیست. بدین منظور، باید برای حضار منتقدی که همه‌جا با خود همراه دارم، چشم‌بند تهیه کنم. حضار، صداهایی از گذشته هستند که برای آنکه به من بگویند چه زمانی خرابکار، مسخره یا نفرت‌انگیز هستم، تردیدی ندارند.
امروز از نمایش بازی کردن چشم می‌پوشم. دیگر انرژی‌هایم را به آن صورت تلف نخواهم کرد.
امروز می‌رقصم، می‌خوانم، می‌خندم و بازی می‌کنم ـ مهم نیست صداهای پدر و مادرم چه می‌گویند؟ به خود اجازه می‌دهم پرده را بکشم.

٥ـ برای شناخت نیازهایم می‌توانم به خودم اعتماد کنم!
به توانایی خود برای تعیین نیازهایم اعتماد کامل دارم. نقش من بیان کامل خود است. امروز از هر موقعیتی استفاده می‌کنم تا آن‌کس باشم که هستم. از نیازهای خود شرمنده نیستم.
من فردی منحصر به فرد و خاص هستم و نیازهایم ضمیمه مثبتی از شخصیتم هستند. افرادی هستند که احساس می‌کنند صلاح مرا می‌دانند و نیازهایم را به من می‌گویند؛ از آنان متشکرم، اما به صدای درون خود گوش می‌دهم. انتخاب‌ها، نیازها و جهتم را در راه شفا مشخص می‌کنم.
امروز مایلم برای گوش دادن به ندای درون خود وقت صرف کنم. امروز برای اعتماد به‌صدای درون خود ارضای نیازهایم، تصمیمی آگاهانه می‌گیرم.

٦ـ امروز می‌توانم کارهایم را سر فرصت انجام دهم!
امروز در استراحت هستم. عجله‌ای ندارم، قدم‌های خودم را برمی‌دارم و در وقت خودم به امور می‌رسم. مجبور نیستم عجله کنم. می‌توانم کارهایم را سر فرصت انجام دهم. اغلب در خانواده مشکل دارم، برای ارضای نیازهای خود، مجبور بودم شتاب به خرج دهم. برای بزرگ‌شدن عجله داشتم. امروز برای کند رفتن و کشف زمان خود، تصمیمی آگاهانه می‌گیرم.
هر روز به روش خودم، در حال رشد و ترقی هستم. هیچ‌کس نمی‌تواند مرز رشد را برایم مشخص کند.
در این لحظه، ساعت رشدم که ترقی مرا بادقتی فوق‌العاده زمان‌بندی می‌کند، تأیید می‌کنم. امروز، در کمال آرامش، به ساعت درون خود گوش خواهم داد. برای خود آنقدر احترام قائلم تا حرکت خود را کند و به شخصیت خود و دنیای زیبایی که در آن به سر می‌برم، توجه کنم.

٧ـ بدون ترس و اضطراب می‌توانم از اوقات فراغت لذت ببرم!
امروز خود را در حال چریدن در چراگاه زندگی می‌یابم. درست مانند اسبی که پیش از چریدن و خوردن نمی‌تواند مقابل دروازه چراگاه بایستد و نقشه بکشد، من نیز، بدون آنکه برنامه‌ای مداوم و عملی برای استراحت داشته باشم، نمی‌توانم از مزایای زندگی بهره‌مند شوم. می‌توانم به‌راحتی شاهد رشد علف‌ها باشم.
امروز از این عقیده که همه فعالیت‌هایم باید هدف‌دار باشند، دست برمی‌دارم. لازم نیست بابت استراحت نکردن «مناسب»، از خودم شرمنده باشم.
امروز برای تجربه روش‌های مختلف استراحت، به خودم فرصت می‌دهم. به خود اجازه می‌دهم در مورد اموری که علاقه‌مند به انجام دادن آنها هستم، تصمیم بگیرم ـ حتی اگر به انجام رساندن آن امور، بی‌معنا به‌نظر می‌رسند.

٨ـ آنقدر قوی هستم که برای کمک مورد نیازم درخواست کنم!
برای حل مشکلات خود، می‌توانم درخواست کمک کنم. برایم مهم است که درخواست‌ها و احساسات خود را مطرح سازم. واداشتن انسان‌ها به اینکه نیازهای مرا حدس بزنند، موجب آزارم خواهد شد.
من قادرم خیلی از طرح‌ها را ساماندهی کنم، اما می‌دانم در صورت نیاز، در خواست کمک، اهمیتی به‌سزا دارد.
من شخصی نیرومندم. همچنین اعتراف می‌کنم که فردی فراتر از افراد بشر نیستم. همچنان که بالغ می‌شوم، پیش از آنکه مشکلاتم بسیار بزرگ شوند، برای درخواست کمک احساس قدرت می‌کنم. مجبور نیستم به تنهایی بر مشکلات غلبه کنم.

چرا دوراندیشی؟


10علت اهمیت آینده‌نگری در زندگی

دکتر بن دین/ روانشناس


دوراندیشی یا احتیاط، یکی از 24 توانمندی شخصی‌ای است که به گفته مارتین سلیگمن و پترسون برای روانشناسی مثبت‌گرا اساسی است. دوراندیشی را این‌چنین تعریف کرده‌اند؛ «یک جهت‌گیری شناختی برای آینده، یک نوع عقلانیت عملی و خودکنترلی است که به طور مؤثر به دستیابی به اهداف بلندمدت فرد کمک می‌کند.»
به نظر می‌رسد که در فرهنگ غربی، این توانمندی به دلیل آنکه به عنوان ترس تلقی می‌شود، وجهه و اعتبار خوبی ندارد. اما ما در اینجا، 10 علت را ذکر می‌کنیم تا اثبات نماییم که دوراندیشی و احتیاط استحقاق داشتن یک وجهه بهتر را در بین مردم دارد.
تجربه خودم این است که برخی از توانمندی‌های مشهورتر و معتبرتر از بقیه توانمندی‌ها مشهورتر و معتبرتر از بقیه توانمندی‌ها مشهورتر و معتبرتر از بقیه توانمندی‌ها هستند. شجاعت، خردورزی و جدیت توانمندی‌هایی هستند، که در بین مردم بسیار مشهور هستند. اما همان‌طور که اشاره شد دوراندیشی کمترین توجه را بر می‌انگیزد. یکی از مهمترین علل این مسئله این است که اکثر افراد دقیقاً معنا و تأثیر بالقوه این فضیلت را درک نکرده‌اند. به هر حال ما بر این اعتقادیم که دوراندیشی نیاز به توجه بسیار بیشتری دارد و من در اینجا 10 علت را برای اثبات این حرفم ارائه خواهم کرد:


1ـ دوراندیشی بد فهمیده شده است. یک لحظه در ذهنتان به تصویری که در ذهنشان از یک فرد دوراندیش و محتاط دارید، بیندیشید. دوراندیشی را چگونه تعریف می‌کنید؟ اکنون این تصویر را با تعریفی که سلیگمن و پترسون از دوراندیشی ارائه کرده‌اند مقایسه کنید:
«دوراندیشی یک جهت‌گیری شناختی برای آینده، یک نوع عقلانیت عملی و خودکنترلی است که به دستیابی به اهداف بلندمدت فرد کمک می‌کند.» افراد دوراندیش آینده‌نگری قابل ملاحظه‌ای را برای پیامدهای اعمال و تصمیماتشان نشان می‌دهند، در برابر تکانه‌ها و انتخاب‌هایی که به زبان اهداف بلندمدتشان هستند و تنها اهداف کوتاه‌مدتشان را ارضا می‌کنند، یک دیدگاه منعطف و معتدل به زندگی دارند و سعی می‌کنند تا بین اهدافشان تعادلی را برقرار سازند.
2ـ دوراندیشی برای افراد ضعیف نیست. یک دلیل مهم اعتبار کم دوراندیشی این است که این توانمندی با رکود تداعی شده است. ما شخص دوراندیش را به عنوان فردی می‌شناسیم که به این علت که از جهش و خطر کردن می‌ترسد زندگی را به طور روزمره می‌گذراند. هر چند، سلیگمن و پترسون این نکته را یادآوری کرده‌اند که «اینکه سعی کنیم انتخاب‌های آسانی در زندگی داشته باشیم یا اینکه خود را وقف هدفی کنیم که به ما آسیب می‌رساند یا جلوی پاداش‌دهنده‌های بسیار زیادی را می‌گیرد، دقیقاً به همان اندازه بی‌احتیاطی ما را در دام تکانه‌های آنی قرار می‌دهد. افراد دوراندیش به اهداف و آرزوهای بلندمدتشان احترام می‌گذارند و هر وقت که لازم باشد برای دستیابی به این اهداف خطر می‌کنند.»
3ـ دوراندیشی به زندگی متعادل نیاز دارد. به دلایلی، افراد تمایل دارند تا دوراندیشی را با چند بعد محدود زندگی همچون کار و مسائل مالی ارتباط دهند. اما باید دانست که دوراندیشی مالی ارتباط دهند. اما باید دانست که دوراندیشی با کل زندگی ارتباط دارد و افراد دوراندیش برای برقراری تعادل بین اهدافشان در حوزه‌های مختلف زندگی تلاش می‌کنند، برای مثال، به طور منظم صبح زود بیدا شدن و رفتن به محل کار حتی در روزهای تعطیل اگر به معنای غفلت کردن از خانواده و ارزش‌ها و اهداف معنوی باشد، دوراندیشی نیست.
4ـ افراد دوراندیش مسیر خودشان را در زندگی ترسیم می‌کنند. یک شخص دوراندیش آگاهانه و با هدف زندگی دوراندیش آگاهانه و با هدف زندگی می‌کند. او صرفاً به آنچه که در جریان زندگی پیش می‌آید واکنش نشان نمی‌دهد؛ بلکه بر طبق درک اهداف و آرزوهایش تصمیم می‌گیرد و عمل می‌کند.
5ـ دوراندیشی تنها برای افراد زاهد نیست. اجازه دهید تا برای همیشه زاهدمآبی را جدای از دوراندیشی بدانیم. دوراندیشی با خودانگیختگی یا شور و اشتیاق فراوان ناسازگار است. برای مثال، یک زن دوراندیش تصمیم می‌گیرد تا بعد از یک روز طولانی کاری از رفتن به میهمانی پرهیز کند (زیرا او تمایل ندارد که به تنهایی در نیمه‌شب به خانه برگردد)، یک شخص دوراندیش تصمیم می‌گیرد تا از غذاهای عجیب و غریب و جذاب را در هنگام گذراندن تعطیلات امتحان کند (اما او تمایل ندارد تا مثلاً یک نوع غذای ژاپنی را که چند روز بیرون مانده است را بخورد).
6ـ قهرمانان می‌توانند درواندیش باشند. بر خلاف‌، دوراندیشی، شجاعت توانمندی شخصی‌ای است که نیاز به تبلیغات یا اصلاح تصویر ندارد. شنیدن یک عمل شجاعانه مو را بر تنمان سیخ می‌کند. شجاعت توانمندی شخصی‌ای است که برای آن انگیزه ایجاد می‌شود و به داستان‌های متعددی در مورد آن گفته شده است. شجاعت استحقاق این توجه را دارد اما تمایل دارم به این نکته اشاره کنم که قهرمانان شجاع می‌توانند دوراندیش نیز باشند. هیچ آتش‌نشان شجاعی نسنجیده و قبل از اینکه یک استراتژی منطقی برای خروج از ساختمان داشته باشد، به درون یک ساختمان آتش گرفته نمی‌رود. شجاعت بدون دوراندیشی، بی‌توجهی و شتاب‌زدگی است.
7ـ افراد دوراندیش جایزه داروین را نمی‌برند. پترسون و سلیگمن به عنوان نمونه متضاد رفتار دوراندیشانه به جایزه داروین اشاره کرده‌اند. به گفته پایه‌گذاران این جایزه، جایزه داروین با تقدیر آنهایی که با انجام رفتارهای احمقانه خودشان را به کشتن می‌دهند، پیشرفت در ژنوم انسانی را تحسین می‌کند.
8ـ افراد دوراندیش بدن‌هایی سالم و قوی و زندگی سالمی دارند. در اینجا به طور سریع به چند متغیر که با دوراندیشی همبستگی دارند، می‌پردازیم. تحقیقات نشان داده‌اند که افراد دوراندیش از لحاظ فیزیکی قوی‌تر هستند، به خصوص موقعی که تکالیفی را انجام می‌دهند که نیاز به استقامت دارد. افرادی که اهداف مناسبی در زندگی‌شان دارند سالم‌تر و شادتر هستند (به خاطر داشته باشید که دوراندیشی دال بر زندگی متعادل و هماهنگ است.) همچنین، صفت شخصیتی وظیفه‌شناسی (که به طور قابل ملاحظه‌ای با دوراندیشی همپوشی دارد) پیامدهای مثبت زیادی همچون بهره‌وری فزاینده، موفقیت بیشتر در آموزش، ابقای کاری طولانی‌تر و حقوق بالاتر را در کار ایجاد می‌کند. شگفت‌انگیز نیست که دانش‌آموزانئ دوراندیش وظیفه‌شناس موفقیت تحصیلی بیشتری را نشان می‌دهند و نسبت به همکلاسی‌های‌شان مشکلات کمتری دارند.
9ـ هیچ‌کس تمایل ندارد در هنگامی که زمستان فرار می‌رسد یک ملخ باشد. احتمالاً اکثر شما داستان مورچه و ملخ را شنیده‌اند. اما بهتر است ابتدا مروری کوتاه بر این داستان داشته باشیم.
«در یکی از روزهای تابستانی یک ملخ که بسیار شادمان بود در حال تفریح کردن و آواز خواندن بود. مورچه‌ای از آنجا می‌گذشت و تکه غذایی را با مشت فراوان به سمت لانه‌اش حمل می‌کرد. ملخ به مورچه گفت: چرا به جای اینگونه کار کردن و رنج کشیدن نمی‌ایستی و با من صحبت نمی‌کنی؟ مورچه پاسخ داد: من دارم برای زمستان غذا ذخیره می‌کنم و به تو هم نصیحت می‌کنم که همین کار را بکنی. اما ملخ جواب داد: چرا باید برای زمستان ناراحت باشم، در حال حاضر غذای فراوانی دارم تا بخورم.
موقعی که زمستان آمد، ملخ غذایی برای خوردن نداشت و از گرسنگی در حال جان دادن بود. در این هنگام او به نزد مورچه رفت و از او درخواست کرد که غذاهای ذخیره شده را با او تقسیم کند و به مورچه گفت که فهمیده است باید برای روزهای نیاز مهیا باشد.»
البته این داستان به تصور قالبی ما از یک فرد دوراندیش به عنوان فردی خود ارضاکننده، خودخواه و بی‌اعتنا به بهزیستی دیگران کمک می‌کند. به یاد بیاورید که یک شخص دوراندیش اهداف خود را در جنبه‌های اهداف و زندگی در نظر دارد و بسیاری از این اهداف و علایق در بردارنده رابطه با دیگران است.

خود بیمارانگاری چیست؟

خود بیمارانگاری چیست؟%

مطالب جالب در مورد خود بیمارانگاری

خود بیمارانگاری چیست؟

 

خود‌بیمارانگاری یا هیپوکند‌ریا، در اصطلاح روان‌شناسی و روان‌پزشکی به شخصی اطلاق می‌شود که باوجود برخورداری از سلامت بدنی اما خود را بیمار می‌داند و همواره از دردهای فرضی شکایت می‌کند. این تصور خودبیمارانگارانه، زمانی بیماری تلقی می‌شود که حدود شش‌ماه از آغاز آن بگذرد و با‌وجود تأیید سلامت بدن توسط پزشک، شخص هم‌چنان بر بیمار بودن خود اصرار ‌‌ورزد و درنهایت، ترس از بیمار بودن، شخص را مدام به کلینیک‌ها و درمانگاه‌های مختلف جهت آزمایش و تجویز دارو می‌کشاند که از آن به سندرم بیمار خیالی نیز یاد می‌شود. دو علت عمده‌ی این بیماری، یکی اضطراب می‌باشد و دیگری افسردگی و درمان آن نیز از طریق مشاوره‌ی روان‌شناسی و داروهای ضداضطراب امکان‌پذیر است.

شخص خودبیمارانگار همیشه دچار یک نوع وسواس فکری و ترس از یک بیماری جدی است. افراد خودبیمارانگار، همیشه دچار این وسواس هستند که در مورد عملکرد بدن خویش، شک و تردید دارند و احساسات و عواطف ‌طبیعی مانند ‌ضربان قلب و عرق کردن و مسائل جزئی و غیرطبیعی هم‌چون آب‌ریزش بینی، یک گلودرد ساده و یا جوش‌ها و دمل‌های کوچک را نشانه‌ی شرایط بد بیماری خود می‌دانند. آنان حتی ممکن است روی یک‌سری اعمال مبهم و پیچیده تمرکز کنند. برای نمونه می‌گویند بدن‌مان خسته است یا دل‌مان درد می‌کند.

یک شکل این اختلال، این است که افراد روی یک عضو خاص مانند کلیه‌ها و یا یک بیماری مانند سرطان تمرکز دارند و نسبت به آن، وسواس به‌خرج می‌دهند. با وجود جواب منفی این‌گونه آزمایشات، فرد مبتلا به این بیماری، هیچ توجهی به کم‌کردن اضطراب خویش ندارد و هم‌چنان با مراجعه‌ی مکرر، سعی‌می‌کند سلامت خود را باز‌یابد. از آن‌جایی که این‌گونه افراد به‌جای مراجعه به روان‌شناس، به‌دنبال راه‌هایی غیرمجاز هم‌چون مصرف قرص‌‌های گوناگون برای معالجه‌ی جسم خویش هستند، بنابراین نمی‌توان آمار دقیقی از این‌گونه افراد به‌دست داد اما نسبت شیوع آن بین زن و مرد، به یک اندازه می‌باشد.‌ تشخیص بیماری هیپوکندریا، حدود شش‌ماه طول می‌کشد. افرادی که دچار این بیماری هستند، از اختلالات روانی دیگری نیز رنج می‌برند. دوسوم این افراد دارای افسردگی حاد، اختلال اضطراب، اختلال وسواس فکری- عملی و اضطراب فراگیر هستند. یک بیمار‌ ‌هیپوکندریاک‌، ممکن است برای مدتی طولانی دارای علائم ‌هیپوکندریا‌ باشد ولی بعد از آن، ممکن است برای مدتی این علائم ناپدید شوند. به‌طور تقریبی حدود یک‌سوم این افراد به‌طور فزاینده‌ای بهبود پیدا می‌کنند. افرادی که از موقعیت اجتماعی و اقتصادی بالاتری برخوردارند، استرس و اضطراب‌شان‌ با روش‌های روان‌شناسی، به‌راحتی قابل درمان است و افرادی که دچار خودبیمارانگاری هستند اما از سایر اختلالات شخصیت رنج‌ نمی‌برند، ممکن است شانس بالاتری برای بهبود داشته باشند.

ریشه‌ی این بیماری چیست و چگونه شروع می‌شود؟

هیچ‌کس به‌طور دقیق نمی‌داند چرا «هیپوکندریا» رشد می‌کند و توسعه می‌یابد اما عوامل بیماری وجود دارند که در این‌باره ایفای نقش می‌کنند. این بیماری در اوایل بزرگ‌سالی شروع می‌شود و نشانه‌های آن ممکن است برای نمونه ‌بعد از بیماری جدی فردی که دوستش داریم و یا بعد از مرگ یک دوست صمیمی و یا اعضای خانواده رخ‌دهد. فشارهای روانی و استرس نیز ممکن است مزید بر علت باشد و یا وقتی که افراد درباره‌ی یک بیماری اطلاعات دقیق و کافی داشته باشند نیز ممکن است بر روی تفسیر آنان از علائم فیزیکی و نشانه‌های بیماری در خودشان اثر بگذارد و این در‌حالی‌ست که هریک از این موارد ممکن است جرقه‌ای برای شروع بیماری «هیپوکندریا» باشد. یک سری خلق‌و‌خوهای شخصیتی و ارثی نیز ممکن است ‌فرد را آسیب‌پذیر کند. برای نمونه افراد عصبی (‌خودمنتقد، درون‌گرا و خودشیفته) بیش‌تر مستعد خودبیمارانگاری هستند. این عقیده و باور که سالم بودن مساوی است با این‌که فرد هیچ درد و ناراحتی نداشته باشد، ممکن است فرد را به یک نتیجه‌گیری اشتباه وادار کند که عملکردهای بدن را به‌‌عنوان علائم و نشانه‌ی بیماری قلمداد کند. این‌قبیل افراد به‌طور معمول، آستانه‌ی تحمل پایین‌تری نسبت به دیگران دارند بنابراین احساسات درونی را که دیگر افراد ممکن است ‌حتی آن‌ها را احساس نکنند، به‌درستی درک و لمس می‌کنند.

عوامل تشدیدکننده‌ی خودبیمارانگاری

عواملی که باعث می‌شوند ‌شخص خودبیمارانگار با‌ وجود آن‌که پزشک از سلامت او اطمینان حاصل کرده، به نگرانی خویش در مورد بیماری ادامه دهد، عبارتند از: ‌

۱- عوامل فیزیولوژیک: شامل احساسات فیزیکی هستند که موجب می‌شوند شخص فکر کند بیمار ‌است. نه‌تنها زمانی که پزشک می‌گوید آنان ‌بیمار نیستند، آن احساس از بین نمی‌رود، بلکه گاهی آنان بدتر نیز می‌شوند.

برای نمونه اضطراب، بسیاری از علائم فیزیکی را نشان می‌دهد که شامل افزایش ضربان قلب، تغییر در سیستم تهویه‌ی بدن، تنگی نفس، احساس خفگی، درد سینه و یا گیجی، دید تار، آشفتگی و جوش‌ها می‌باشد. از دیگر علائم می‌توان به افزایش تعرق بدن، دهان خشک و اختلال در عملکرد هضم غذا، سفت شدن ماهیچه‌ها (که ممکن است در اثر درد، لرزش و خستگی به‌وجود آید) اشاره داشت. هرقدر که بیمار نسبت به سلامت خود حساسیت نشان‌دهد، این علائم بیش‌تر بروز می‌کنند و موجب می‌شوند که بیمار نیز به عقیده‌ی خویش پای‌بندتر شود.

۲- عوامل ادراکی: شامل این مسأله می‌شود که چگونه بیمار در مورد مسائل مربوط به سلامت خویش فکر می‌کند. وقتی اضطراب بیمار زیاد می‌شود، او به‌دنبال اطلاعات برای تصدیق و یا رد کردن ترس خود می‌گرد‌د و سعی‌می‌کند فکر کند بیمار می‌باشد تا این‌که سالم و این درحالی‌ست که او بیمار نیست.

۳- عوامل رفتاری: افراد دچار خودبیمارانگاری، هر نوع شک و شبهه‌ای را در مورد سلامت خویش به‌عنوان ناسازگاری درنظر می‌گیرند. آنان می‌خواهند اطمینان حاصل کنند که بیمار نیستند و اگر پزشک به آنان تضمین ندهد، به‌دنبال راه‌های دیگری می‌گردند و در آخر، راهی را در پیش می‌گیرند که موجب اضطراب‌شان‌ می‌شود. برای نمونه کسی که فکر می‌کند ورزش کردن موجب سرطان کلیه می‌شود، از انجام آن اجتناب می‌ورزد و هیچ‌گاه متقاعد نمی‌شود که ورزش کردن، برا‌یش سودمند است.

درمان خودبیمارانگاری

«هیپوکندریا» به‌طور معمول ممکن است توسط مراقبت‌های اولیه‌ی یک پزشک عمومی که از یک روان‌شناس مشورت می‌گیرد، مورد معالجه قرارگیرد. اولین قدم این است که مطمئن شوید ‌هیچ‌گونه احساس فیزیکی مانند بیماری، جراحت و… وجود ندارد. بیمار باید در مورد اختلالاتی مانند افسردگی، اضطراب و وسواس، با استفاده از روان‌درمانی و سپس دارودرمانی، مورد معالجه قرارگیر‌د.

راههای مقابله با اضطراب

راههای مقابله با اضطراب%

بهترین راههای مقابله با اضطراب ۱۰۰% تضمینی

راههای مقابله با اضطراب

برخی پزشکان روان درمانی را ترجیح می‌دهند
اگر چه ضد اضطراب ها در مقابل بحران اضطراب مؤثرند ولی نمی‌توانند این مشکل را از ریشه برطرف سازند. بنابراین، روان درمانی ضروری است.
چندین روش که امکان پذیرند:

روان درمانی رفتاری و شناختی:
مزیت این روان درمانی، سرعتش است. این روان درمانی کوتاه است، در طی جلسات روان درمانی، درمانگر به بیمار می‌آموزد که واکنش های نامناسبش را «از ذهن پاک کند» و پاسخ های جدید و متناسبی بیاموزد.
در این روش، بحران اضطراب و علائمش، نوعی واکنش مشروط تصور می‌شوند. در شرایط استرس زا، در یک مکان استرس زا و یک زمان استرس زا، همه چیز به یک پاسخ اضطرابی نادرست منجر می‌شود. مثلاً، ترسی که ممکن است به بحران اضطراب منتهی شود.

در جلسۀ روان درمانی رفتاری و شناختی، بیمار می‌آموزد که ترس هایش را رام کند. اگر او دچار فوبیا باشد، او کم کم و به واسطۀ انجام تمرینات، شی مورد ترس را تصور می‌کند، سپس موفق می‌شود که با او صحبت کند، سپس نزدیکش می‌شود. او به کمک درمانگر متوجه می‌شود که این خطر خیالی است و خطر مرگ برای او وجود ندارد. سپس او پاسخ های جدید و متناسب را فرامی‌گیرد.

در موارد فوبیا یا هراس اجتماعی، درمانگر به او روش‌هایی برای احساس راحتی بیشتر با جامعه می‌آموزد. این جنبۀ رفتاری درمان است. و در زمینۀ شناختی، بیمار می‌آموزد  که طرح کلی افکاری را که باعث بحران می‌شوند، تشخیص دهد. برخلاف روان درمانی تحلیلی، در این روش خاطرات کودکی که احتمالاً باعث آسیب های روحی شده اند، مورد کنکاش قرار نمی‌گیرند.

روان درمانی تحلیلی:
این درمان طولانی تر از درمان رفتاری و شناختی است، اما عمیق تر به مسائل می‌پردازد. به همین علت، می‌توان بین جلسات درمان رفتاری و شناختی، از این نوع درمان هم بهره برد. به محض اینکه علائم از بین رفتند، می‌توان جستجوی علل را آغاز کرد. درمان تحلیلی می‌تواند به شکل چهره به چهره، با مکالمه ای بین درمانگر و بیمار صورت بگیرد یا اینکه بیمار روی آن تحت معروف دراز بکشد و درمان شروع شود.

خواب هیپنوتیزم:
تصور نکنید که درمانگر هر جلسه شما را به خواب هیپنوتیزم می‌برد ! او می‌تواند از این روش، فقط یک یا دو بار استفاده کند. زمانی که از خواب بلند می‌شوید به شما اجازه می‌دهد که دربارۀ دردهایتان راحت تر حرف بزنید. تکنیک هیپنوتیزم بر اضطراب بسیار مؤثر است. وضعیت بسیار راحتی است که شما در آن شناورید و باعث می‌شود که راحت تر از اضطراب هایتان حرف بزنید. درمانگر می‌تواند به شما کمک کند که “پاسخ” های جدیدی فرابگیرید.

تکنیک های ملایم:
اگر شما از اضطراب موقت رنج می‌برید، و این اضطراب زیاد ناتوان تان نکرده، می‌توانید از روش های ریلکسیشن مانند سورفولوژی یا یوگا بهره ببرید. شک نکنید، بهتان ثابت می‌شود. کتاب هایی زیادی وجود دارند که مورد شما را درمان می‌کنند. آنها را بخوانید. این کار روش خوبی برای رام کردن و فهمیدن مشکلات است. شما تنها کسی نیستید که دچار این مشکلات شده است. اگر یک زمانی، برخی شرایط آزارتان می‌دهند، معنی اش بروز فوبیا نیست، دنبالش نگردید و از آن اجتناب کنید. با تکرار دوری کردن از آنها، می‌توانید ترس هایتان را مدیریت کنید. از ضد افسردگی های نوع ISRS استفاده کنید. بر خلاف ضد اضطراب ها، به آنها وابسته نمی‌شوید در حالیکه برای رفع اضطراب بسیار مفیدند.

توجه: قطع ناگهانی درمان ضد اضطراب ها یا ضد افسردگی ها ممکن است باعث مشکلات جهشی شود: امکان دارد بحران ها شدیدتر از قبل شوند. احتمال بروز سندروم ترک داروها نیز وجود دارد؛ این سندوم مشکلاتی مانند سرگیجه یا تشنج را با خود به همراه می‌آورد.

آیا قابل درمان است؟
اگر نتوانید بحران اضطراب را به طور کامل درمان کنید، همیشه می‌توانید یاد بگیرید که بحران ها را چگونه مدیریت کنید. قبل تر ها، برخی افراد عصبی، بسیار سخت می‌توانستند بحران را به طور کامل درمان کنند. و همیشه یک اضطراب عمیق برایشان باقی می‌ماند، حتی اگر بین بحران ها فاصله می‌افتاد یا از بین می‌رفتند. روش های متفاوت روان درمانی (خصوصاً رفتاری و شناختی) می‌توانند بر علائم فائق آیند و شما را به زندگی نرمال و عادی بازگردانند.

آنچه که مهم است، این است که این بحران ها را دست کم نگیرید. آنها نشانه های یک بیماری عمیق اند که باید درمان شود. اگر بگذارید علائم مزمن شوند، این احتمال وجود دارد که به خاطر تکرار بحران ها، ناتوان شوید.
بنابراین، نقش اطرافیان بسیار مهم است. دردها و بیماری واقعاً تحمل ناپذیرند. درک نزدیکان از این مشکلات برای کسی که رنج می‌کشد، اهمیت زیادی دارد. این بیماری، بیماریی است که باید به طور کامل مورد توجه و مراقبت قرار گیرد.

ویژگی های دانشجوی موفق

ویژگی های دانشجوی موفق%

برنامه درسی یک دانشجوی موفق چه ویژگیهایی دارد؟

از آنجایی که به عنوان یک دانشجو کارهای زیادی دارید و از نظر زمان در مضیقه هستید ، لازم است که برای فعالیتهای خود یک برنامه ی کار داشته باشید. این نوع برنامه کمک می‌کند تا از پیش کارها را منظم کنید و به موقع هر کاری را انجام دهید و از نگرانی های بی موقع شما کاسته شود .

بر اساس کارهای مربوط به هر موضوع درسی وقت کار و تفریح خود را مشخص کنید. برای هر موضوع به خصوص حداقل از یک هفته قبل به مطالعه بپردازید.

در این مورد پیشنهادهای زیر را مورد عمل قرار دهید:

۱٫ برنامه مطالعه خود را با دیدی واقع بینانه طرح ریزی کنید .
مقدار زیادی کار برای یک مدت محدود درنظر نگیرید .
۲٫ کارهای فوق العاده را هم منظور بکنید .
گاهی کارهای غیر منتظره و عوامل دیگری پیش می‌آیند که ممکن است برنامه کار شما را به هم بزند ،برای این کارها وقت لازم را پیش بینی کنید . این نشان می‌دهد که برنامه ی شما انعطاف دارد . اگر هم بر طبق برنامه پیش رفتید و وقت کم نیاوردید ، به عنوان پاداش دادن به خود ، به یک تفریح (فعالیت مورد علاقه و لذت بخش ) بپردازید.
۳٫ وقت خود راتقسیم کنید .
برای مطالبی که یادگیری آنها زیاد به حافظه متکی است وقت مطالعه را تقسیم کنید ( مثلا شبی یک ساعت در ۵شب بهتر از ۵ ساعت در یک شب است ) .
۴٫ از بهترین ساعت های خود استفاده کنید .
کارهای سنگین را برای ساعتهایی که بهتر میتوانید کار کنید اختصاص دهید . و ساعتهای غیر –تولیدی خود را برای کارهای آسان بگذارید .
۵٫ در صورت امکان مطالب مشابه را با هم نخوانید .
خواندن مطالب مشابه با یکد یگر اشتباه می‌شوند ودر کار شما مزاحمت ایجاد می‌کنند.
تخمین زدن زمان یکی از عوامل موثر در تدارک دیدن یک برنامه ی موثر است . اگر چه تخمین زدن زمانی که یک مطلب خواندنی وقت می‌گیرید در ابتدا مشکل به نظر می‌رسد ، بعد از قدری تمرین ، خواهید دید که آنقدرها هم کار مشکلی نیست. برای این منظور به طور واقع بینانه زمان را تخمین بزنید و سعی کنید از آن پافراتر ننهید. اگر مدتی تخمین زدن را تمرین کنید به زودی قادر خواهید شد تا این کار را به دقت و صحت انجام دهید.
۶٫زمان مطالعه ی خود را برحسب ساعت ،تقسیم بندی کنید .
برای غالب دانشجویان ، این تقسیم بندی ساعتی یک تقسیم بندی مناسب است . بعد از یک ساعت ، مطالعه ، کارایی کاهش می‌یابد . در طول مطالعه ی یک مطلب، از هر نیم ساعت، ۵ دقیقه نفس عمیق همراه با قدم زدن در اتاق مفید خواهد بود.بعد از تمام شدن یک مطلب یا فصل معین ، و قبل از رفتن به سراغ درس دیگر، ۲۰ تا ۳۰ دقیقه استراحت(قدم زدن در حیاط ،خوردن چای یا میوه ، انجام حرکات کششی و تنفس عمیق )بسیار مفید خواهد بود.

هرگز برای چندین ساعت مداوم بدون رفع خستگی مطالعه نکنید.

عمل کردن به برنامه ریزی هم فقط به تلاش و اراده شما بستگی دارد.

برای این کار می‌توانید از یک جدول برنامه ریزی مدون که زمان تشکیل کلاسها و ساعات آزاد و نام مواد درسی و روزهای یک هفته را شامل می‌شود، استفاده کنید.

در هنگام مطالعه سعی کنید خود آموزی داشته باشید . در خودتان علاقه ایجاد کنید ، در مورد مطلب مورد مطالعه اظهار نظر کنید ، مطالب دشوار و نامشخص را تعیین کنید ، کیفیت مطلب خواندنی را ارزشیابی کنید.

از خودتان سوال کنید. مطلب را با زبان خودتان برای خودتان شرح دهید.