سایت رسمی و تخصصی روانشناسی

سایت رسمی و تخصصی روانشناسی

مدیر سایت مهران حکمت
سایت رسمی و تخصصی روانشناسی

سایت رسمی و تخصصی روانشناسی

مدیر سایت مهران حکمت

یک جوان چه مهارت هایی باید کسب کند؟

1.       توانایی حل مسئله

ما در زندگی به طور مداوم در حال حل مسئله هستیم. برخی از این مسوله ها ساده هستند ولی برخی دیگر به فعالیت های فکری پیچیده ای نیاز دارند. توانایی حل مسئله به ما کمک می کند مسئله های زندگی مان را به روش مطلوب حل کنیم. اگر مسئله های مهم زندگی ما حل نشده باقی بمانند فشار روانی پدید می آید و سلامت روانی و جسمانی ما تهدید می شود.

2.      توانایی تصمیم گیری

همه ما تصمیم می گیریم اما همیشه تصمیم های ما هوشمندانه نیست. هر جوانی باید بداند که برخی از تصمیم گیری های غلط منجر به پیامدهای ناگوار می شوند. مهارت تصمیم گیری به ما کمک می کند که به طور صحیح در مورد اعمال مان تصمیم بگیریم و جوانب مختلف انتخاب ها و پیامدهای مثبت و منفی هر یک از آن ها را در نظر داشته باشید. تصمیم گیری مناسب و واقع بینانه موجب بالا رفتن سطح سلامت فردی و اجتماعی خود و خانواده ما می شود.

3.     توانایی تفکر خلّاق

تفکر خلّاق  به ما کمک می کند مسئله ها را از زاویه های گوناگون دریابیم، راه حل های مختلف مسئله و پیامدهای آن را ارزیابی کنیم و بالاخره راه حل های تازه ای برای مشکلاتمان پیدا کنیم. با استفاده از این مهارت، تصمیم گیری های ما مناسب تر انجام می شوند و مسئله ها به طور عملی تر حل می شوند.

4.     توانایی تفکر انتقادی

با استفاده از این مهارت، افکار خود و دیگران را بررسی و تجزیه و تحلیل می کنیم و به فهم و درک روشن تری دست می یابیم. این توانایی کمک می کند تا اطلاعات و تجاربی را که به ما می رسد تجزیه تحلیل کرده و بتوانیم مقابل ارزش ها و فشارهایی که به ما تحمیل می شود مقاومت کنیم و بدانیم که رفتار دیگران همیشه درست نیست.

5.     توانایی ارتباط

ما بیشتر عمر خود را به ارتباط با دیگران می گذرانیم تا هر چه بیشتر بتوانیم نیازهای خود را بیان و نیازهای دیگران را درک کنیم. توانایی ارتباطی به ما کمک می کند تا با دیگران ارتباط کلامی و غیر کلامی موثرتری داشته باشیم و با غلبه بر خجالت، نظرات خود را برای دیگران ابراز کنیم. اگر این مهارت را کسب کرده باشیم در موقع لزوم می توانیم با تقاضاهای نامناسب دیگران مخالفت کنیم.

6.      توانایی روابط بین فردی

توانایی روابط بین فردی به ما کمک می کند با دیگران همکاری و مشارکت بهتری داشته باشیم، به آنها اعتماد کنیم، مرزهای روابط با دیگران را تشخیص دهیم، دوستی های مطلوب را حفظ کنیم و در شروع و خاتمه ارتباطات به طور موثرتری رفتار کنیم.

7.     توانایی خود آگاهی

توانایی خود آگاهی یعنی توانایی شناخت خود و آگاهی از نقاط ضعف و قوت خواسته ها، ترس ها، رغبت ها و تمایلات خود.این توانایی به ما کمک می کند تصویر واقع بینانه ای از خود داشته باشیم و حقوق و مسئولیت هایمان را بهتر بشناسیم.

8.     توانایی همدلی

توانایی همدلی یعنی اینکه فرد بتواند زندگی دیگران را حتی زمانی که در آن شرایط قرار ندارند، درک کنند. همدلی به ما کمک می کند تا انسان های دیگر را وقتی با ما متفاوت هستند، بپذیریم و به آن ها احترام بگذاریم. کسانی که همدلی بیشتری دارند، به دیگران علاقه مندند، افراد مختلف را تحمل می کنند، پرخاشگری کمتری دارند و دوست داشتنی ترند. این مهارت روابط عمومی را بهبود می بخشد.

9.      توانایی مقابله با هیجان

این مهارت شامل توانایی شناسایی هیجان های خود و دیگران و نیز شناخت تأثیر هیجانات بر رفتار است. این مهارت به ما کمک می کند که در مواقع ناکامی، خشم، افسردگی و اضطراب واکنش های مناسبی نشان دهیم.

10.    توانایی مقابله با فشارهای روانی

این توانایی شامل شناخت استرس های مختلف زندگی و تأثیر آن بر رفتار است و ما را قادر میسازد که منابع فشار روانی را در زندگی خود بشناسیم و راه های صحیح کاهش فشار را دنبال کنیم.


حال اکثر جوان‌ها این روزها بد است ...

«حالم بد است»،«حوصله ام سر رفته»،«همیشه ناراحتم» و... اینها جملاتی است که بسیاری از جوان های امروز مثل نقل و نبات به کار می برند اما مشکل چیست؟ چرا حال اکثر جوان ها این روزها بد است؟ اصلا چه حالی را می شود حال بد دانست و چه حالی برای انسان خوب است؟

همیشه دنبال حال خوب بودن اشتباه است

همه انسان ها در لحظه های مختلف زندگی دچار احساسات خوشایند و ناخوشایندی می شوند. ریشه این احساسات و عواطف نوع افکار و گفت وگوهای درونی ماست. فکر و گفت وگوی درونی ما هم به اینکه به چه موضوعاتی توجه کنیم و چگونه توجه کنیم بستگی دارد.

هیجانات واقعیت دارند یعنی فیزیولوژی و شیمی بدن را تغییر می دهند اما دائمی و پایدار نیستند، بسته به اینکه نوع توجه و افکارمان عوض می شود حالات و هیجانات مان هم تغییر می کند، اشتباهی که اکثر مردم دارند این است که هیجانات شان را به واقعیت های زندگی ربط می دهند، مثلا می گویند یک موقعیت حال من را بد کرد یا یک جمله حال من را خوش کرد یا آن کار من را دیوانه کرد اما در واقع این اتفاقات نیستند که ما را تحت تاثیر قرار می دهند، بلکه آن چیزی که ما درباره اتفاقات به خودمان می گوییم حال ما را خوش یا ناخوش می کند. عموم انسان ها از کودکی یاد گرفته اند که دنبال هیجانات خوشایند باشند و مدام دنبال کسب خوشی هستند و همیشه سعی می کنند از حال بد فرارکنند. در کل باید گفت فرارکردن از حال بد طبیعی نیست اما یک هنجار جمعی است. ما آموزش دیده ایم که این کار را انجام بدهیم ولی این رفتاری سالم نیست.

چرا حال بد لازم است؟

همه انسان ها باید هیجانات منفی را تجربه کنند و این بد نیست، اصلا بد نیست، هیجانات یکسری علائم هستند، مثل علائم راهنمایی و رانندگی، پارک ممنوع و ایستادن مطلقا ممنوع که ممکن است این علامت برای ما ناخوشایند باشد و مثلا مسیرمان را دورتر کند ولی به شما اطلاعات هم می دهد که اگر اینجا پارک کنید پیامد دارد، هیجانات هم راهنماهای درونی ما هستند. آنها به ما می گویند وقتی حال مان بد است باید به واقعیت طور دیگری نگاه کنیم و جنبه های دیگری از آن را ببینیم تا حال مان بهتر شود، نه اینکه کاملا از بین برود، قرار نیست حال بد ما به صفر برسد اما باید متناسب با رویداد ایجاد شده باشد، اگر شما انگشترتان را گم کنید واکنش مناسبش این است که ناراحت شوید، اگر خوشحال شوید عجیب است و هیجان مناسبی نیست. هیجانات جنس شان از انرژی است؛ انرژی که در ما رفتار مناسب آن موقعیت را ایجاد می کند. مثلا اگر دوست من در امتحانی موفق شود هیجان مناسب من در این موقعیت این است که خوشحال شوم اما اگر دچار حسادت شوم این هیجان نامناسب است و به من آسیب می رساند.

چرا جوان های ما حل مسئله را بلد نیستند؟

شاید بزرگسالان ما هم در حل مسائل زندگی مهارت های لازم را نداشته باشند اما موضوع خیلی شایع این است که اکثر جوان های امروز شکایت دارند که حال شان بد است اما چرا؟ شاید چون در دوران کودکی غالبا والدین هستند که مسئول ایجاد حال خوب در فرزند خود هستند و عموم والدین به فرزندان شان شیوه لذت بردن ازساده ترین چیزهای زندگی را یاد نداده اند، این کودکان اغلب منفعل بوده اند و طلبکار. مادر به آنها می گفته چی شده عزیزم؟ چرا ناراحتی؟ غصه نخور دیگه، اینو برات می خرم، این مال تو و...، اینگونه کودک طلبکار و طلبکارتر می شود. شاید کودک در این وضیعت از امکاناتی که والدین در اختیارش گذاشته است لذت ببرد ولی شاد نیست چون شادی نتیجه چیزی است که از فرد ساطع می شود نه لزوما چیزی که به او داده می شود. متاسفانه وقتی همین فرزند که خوب هدایت نشده به نوجوانی می رسد والدینش نمی توانند اکثر نیازهایش را جوابگو باشند، در نتیجه هر زمان مسئله ای برای این نوجوان پیش بیاید به جای حل آن مسئله به دنبال این است که حالش را خوب کند. مثلا با چیزی خود را مشغول کند که برای یکی ، دو ساعت یا یکی ، دو روز خوش باشد اما وقتی هوشیار می شود می بیند مشکل هنوز سرجایش است. این نوجوان شیوه حل مسئله را بلد نیست. برای همین پناه می برد به امکاناتی که هیجانات کوتاه خوشایند ایجاد می کنند اما پیامد بلندمدتش هیجانات ناخوشایند طولانی است.

به ما فرار از مسائل را یاد می دهند

ای کاش وقتی کوچک تر بودیم در زمانی که اتفاق بدی برای مان می افتاد مادر و پدرمان به ما آموزش می دادند که چطور در این حال بد بمانیم و با این حال بد کنار بیاییم یعنی وقتی مسئله ای پیش آمد آن را تحلیل کنیم. اکثر والدین چون فرزندان خود را دوست دارند و تحمل ناراحتی آنها را ندارند خیلی سریع آنها را با یک اسباب بازی قشنگ سرگرم می کنند. مثلا اگر حیوان خانگی مان را از دست می دادیم فوری یک حیوان دیگر جایگزین می کردند. والدین اینجا به ظن خود مسئله را حل می کنند ولی در واقع مسئله حل نمی شود، مسئله از دست دادن کسی یا چیزی است که دوستش داریم. والدین جایگزینی برای آن چیزی که از دست می رود پیدا می کنند و به فرزند خود یاد نمی دهند که واقعیت زندگی این است که بعضی اوقات چیزهایی را که خیلی دوست داریم از دست می دهیم و باید یاد بگیریم که ظرفیت روانی مان را برای این روزها درآینده بالا ببریم. اینگونه است که اعتیاد پیدا می شود که فقط دنبال حال خوش باشیم.

حال خوب ارثی است؟

باید گفت فاکتور ژن در خلق و خو مهم است، حتی در اتاق نوزادان در بیمارستان ها هم بچه های سخت و نرم را می بینیم، نوزادان سخت به هر محرکی پاسخ می دهند و بی قراری می کنند ولی نوزادان نرم این طور نیستند اما فقط ژن تاثیرگذار نیست و اگر خانواده ها بدانند با فرزند سخت شان چگونه رفتار کنند می توانند آن بچه سخت را به یک بچه سازگار و خوشحال تبدیل کنند. اولین الگوی رفتاری همه ما خانواده است. ما از اعضای خانواده یاد می گیریم از چه چیزهایی ناراحت شویم و از چه چیزی تاثیر بگیریم و چه عکس العملی نشان بدهیم. الگوی بعدی که خیلی تاثیرگذار است گروه هم سن است؛ الگویی که بیشتر از همه قبولش داریم و رفتارها و هیجانات شان سرمشق ماست.

بچه هایی که از هیچ عروسکی لذت نمی برند

مادری 2 دختر 10 ساله و 3 ساله دارد، برای دختر بزرگ تر یک عروسک گران قیمت و برای دختر کوچک تر یک عروسک ارزان تر می خرد. دختر بزرگ تر عروسکش را می گیرد اما خوشحال نمی شود اما دختر کوچک تر شاد می شود و شروع می کند به بازی با عروسکش. دختر بزرگ تر می گوید چرا خواهرم اینقدر خوشحاله ولی عروسک من خوشحالم نمی کنه؟ به مادرش می گوید من آن یکی عروسک رو می خوام، مادرش می گوید عروسک تو گران تر و قشنگ تره اما دختر اصرار می کند چراکه فکر می کند چیزی در آن یکی عروسک است که در مال خودش نیست. مادرعروسک ها را عوض می کند، دختر کوچک تر هیجان زده می شود و با عروسک بهتر بازی می کند ولی دختر بزرگ تر دوباره مشکل پیدا می کند چراکه عروسک جدیدش هم چیز خاصی ندارد. می گوید من هر دو عروسک را می خواهم، مادر بچه کوچک تر را با یک شکلات سرگرم می کند و هر دو عروسک را به دختر بزرگ تر می دهد اما او بازهم با آنها ارتباط برقرار نمی کند... . اینجا مشکل کجاست؟خب، والدین برای فرزندان همه چیز می گیرند اما یادشان نمی دهند چطور با آنها ارتباط برقرار کنند اکثر ما رابطه معناداری با وسایل و ابزار نداریم.

یک موبایل چند میلیون تومانی می خریم اما 2 روز بعد کلافه می شویم و چیز دیگری می خواهیم چون رابطه برقرار کردن با این وسایل را یاد نگرفته ایم. در این داستان دختر بزرگ تر فکر می کند در عروسک خواهرکوچک تر چیزخاصی وجود دارد ولی آن چیز در درون خواهرش است، آن بچه است که به واقعیت روح و معنا می دهد. جوانهای ما وقتی به 25سالگی می رسند، نه مسئولیت دارند، نه هدف و نه برنامه. درس خواندن مهم ترین کاری است که باید انجام بدهند آن هم به دلیل والدین شان، این هدف خودشان نیست، از دست خودشان هم عصبانی هستند که چرا در خدمت دیگران هستند. مشخص است که از والدین شان ناراضی هستند و آنها را مقصر می دانند، شاید هم حق دارند

زمانی برای خندیدن

خنده و شوخی به جرأت تاثیر به سزایی در سلامت روانی و جسمانی افراد دارد و نباید فراموش کرد سلامت روان و جسم رابطه تنگاتنگی با هم دارند و متاثر از یکدیگرند. همان گونه که افکار، هیجان ها، احساسات و عقاید ما بر سلامت بدن تاثیر می گذارد، سلامت روان نیز متاثر از سلامت جسم است.

خنده و شوخی به جرأت تاثیر به سزایی در سلامت روانی و جسمانی افراد دارد و نباید فراموش کرد سلامت روان و جسم رابطه تنگاتنگی با هم دارند و متاثر از یکدیگرند. همان گونه که افکار، هیجان ها، احساسات و عقاید ما بر سلامت بدن تاثیر می گذارد، سلامت روان نیز متاثر از سلامت جسم است.

سلامت جسم

این که خنده خوب به احساس خوب منجر می شود، کافی است تا متوجه شویم خنده برای سلامت مفید و ضروری است. چنین احساس خوبی فقط دارای بعد روانی نیست، بلکه پیامدهای جسمانی نیز دارد. خنده و شوخی از راه های مختلف به بهبود وضع و سلامت جسمی ما کمک می کند. در اینجا به برخی از این تاثیرات می پردازیم:

سلامت روان

تاثیر خنده بر سلامت روان، از سلامت جسم جدا نیست که برخی از آنها عبارت است از: کاهش تنش و اضطراب، جلوگیری از افکار خودآیند منفی، بهبود روابط بین فردی، بازداری از هیجان های منفی، افزایش خلاقیت، کمک به پذیرش برخی مسائل (مرگ، شکست شغلی، تحصیلی و...)، افزایش بازده کاری در محیط های شغلی، بهبود مدیریت، افزایش اعتماد به نفس، افزایش شادی و سرخوشی، افزایش هوش هیجانی و افزایش روحیه کارگروهی و جمع گرایی. در مجموع می توان گفت خنده و شوخی بیشترین تاثیر را بر خلق و خو و هیجان های ما دارد و در کنار آن، در برقراری روابط اجتماعی یا بهبود آنها به ما کمک می کند.


آرامش ماهیچه ها

سالانه در سراسر دنیا هزینه های کلانی صرف مدیریت تنش شده و شیوه های آرام سازی (relaxation) آموزش داده می شود، اما بد نیست بدانید یک خنده عمیق و از ته دل بسیاری از ماهیچه ها حتی دیافراگم را درگیر می کند و باعث کاهش تنش ماهیچه ای می شود. در این فرآیند حتی ماهیچه هایی که مستقیم درگیر نیستند هم آرام می شوند.


کاهش هورمون های تنش زا

در شرایط تنش زا، دستگاه عصبی بدن تحت تاثیر تغییرات هورمونی قرار می گیرد و بدن را برای جنگ و گریز آماده می کند. در درازمدت، تکرار چنین پاسخ هایی به سلامت جسمی آسیب می رساند، در حالی که آنچه بتواند باعث کاهش هورمون های تنش زا شود، به سلامت جسمی کمک می کند.


بهبود عملکرد دستگاه ایمنی

تنش باعث تضعیف دستگاه ایمنی می شود و شما را مستعد ابتلا به بیماری ها می کند؛ بنابراین، خنده که کاهش تنش و در نتیجه تقویت دستگاه ایمنی را در پی دارد، بسیار مفید است.

پژوهشگران میزان عملکرد دستگاه ایمنی را در چند نفر، قبل و بعد از تماشای یک فیلم کمدی بررسی کرده اند. نتایج حاکی از آن بود که میزان عملکرد پس از نمایش فیلم، سطح بالاتری داشت. همچنین تحقیقات نشان داده افراد شوخ طبع به بیماری های کمتری مبتلا می شوند یا این که مدت ابتلا در آنها کوتاه تر است.


در این خصوص تحقیقات گسترده ای در زمینه ایمیونوگلوبولین ها، بویژه ایمیونوگلوبولین نوع A و تاثیر خنده و شوخی در افزایش میزان آنها در خون انجام شده است. بعلاوه، خنده و شوخی نه تنها در افزایش میزان سلول های نوع B و A و آنتی بادی های طبیعی بدن نقش دارد، بلکه موجب بالارفتن سطح گاما اینترفرون ها می شود که در رشد سلول های نوع B و A و آنتی بادی های طبیعی بدن موثر است.


کاهش احساس درد

تحقیقات متعدد و نیز تجربه های فردی نشان داده خنده مدت زمان تحمل درد را افزایش می دهد. برای مثال، تحقیقی در این زمینه نشان داد، گوش کردن به موسیقی شاد، مدت زمانی را که آزمودنی ها می توانستند دست خود را در آب یخ نگه دارند، افزایش می داد.


تحقیقی دیگر می گوید در مبتلایان به دردهای روماتوئیدی، دیدن فیلم کمدی یا شنیدن موسیقی شاد باعث کاهش احساس درد می شود. این که خنده از طریق افزایش اندروفین ها به کاهش درد کمک می کند یا خیر هنوز کاملا اثبات نشده، اما مشخص است بخشی از این فرآیند از طریق کاهش تنش عضلانی صورت می گیرد.

تمرین قلب

برای کسانی که فرصت یا علاقه ای برای انجام تمرینات بدنی مانند ایروبیک، دویدن یا پیاده روی ندارند خنده جانشین مناسبی برای تمرین بویژه تمرین قلب، است. اگر پس از یک خنده عمیق، ضربان خود را اندازه بگیرید، خواهید دید ۱۵ تا ۲۰ بار در دقیقه افزایش داشته و این حالت به مدت ۳ تا ۵ دقیقه باقی می ماند. این مساله باعث شده برخی خنده را پیاده روی درونی بنامند. این روش بویژه برای افرادی که به هر دلیلی امکان تمرینات فیزیکی ندارند یا در بستر بیماری هستند جانشین مناسبی برای ورزش به شمار می رود.


سایر فواید

کاهش فشار خون: هنگام خندیدن ضربان قلب و در نتیجه میزان خون پمپ شده از طریق آن افزایش و فشار خون کاهش می یابد.


تنفس عمیق: خنده باعث شکل گیری الگوی تنفسی خاصی می شود که برای برخی افراد بویژه پرتنش ها، بسیار مفید است. در افراد مبتلا به حملات هراس یا دچار اضطراب، الگوی تنفسی به تنفس های غیرعمیق و در نتیجه کمبود اکسیژن و افزایش دی اکسیدکربن و بخار آب در شش ها منجر می شود. این نوع تنفس به جای دیافراگم، عضلات قفسه سینه را درگیر می کند. خنده عمیق و متناوب به خالی شدن کامل ریه ها از دی اکسیدکربن و بخار آب کمک می کند و در نتیجه باعث ورود اکسیژن بیشتر به داخل ریه ها می شود.

مقابله با سرطان: خنده از طریق افزایش عملکرد دستگاه ایمنی باعث افزایش مقاومت بدن در برابر سرطان و مقابله با آن می شود.


منبع:روزنامه جام جم

اشتباهاتی که زندگی شمارابه جهنم تبدیل می کند


مجله موفقیت: آیا به نظر خودتان لیاقت و شایستگی بهره مندی از چیزهای بهتری را داشته اید، اما اینطور نشده است؟ باید بدانید که شما تنها نیستید.

بسیاری از افراد به این وضعیت پی می برند که زندگی شان آنطور که می خواهند پیش نمی رود. آنها درمی یابند که می توانند کارهایی را که دوست دارند، انجام دهند و از زندگی تا حد ممکن لذت ببرند. شما هم می توانید اینگونه باشید. اکنون به اشتباهات که در زیر آمده توجه کنید.

هفت اشتباه که زندگی شما را به جهنم تبدیل می کند!
 
1- افکار و عقاید

زندگی تان تحت کنترل افکار شماست. افکاری که شما به آنها قدرت و اختیار می دهید، تعیین کننده چگونگی حال، احساس و نگرشتان به جهان است. در حقیقت، افکار چیزی نیستند جز تلقین هایی که می آیند و می روند. با این وجود، هنگامی که ما دچار فکری وحشتناک می شویم، آن فکر را باور کرده و شروع می کنیم به تجزیه و تحلیل کردن تا از وقوع فاجعه جلوگیری کنیم، درحالی که راهی برای پیشگیری وجود ندارد.

اگر با افکار خود، بدون درگیر شدن با آنها روبرو شوید، در این صورت، افکار می گذرند و از شما دور می شوند. اکثر دلواپسی ها، نگرانی ها و شک و تردیدها از شما ناشی می شوند. این شما هستید که باعث به وجود آمدن آنها می شوید، در واقع آنها وجود ندارند.

2- کنترل کردن دیگران

شما نمی توانیددیگران را تغییر دهید، آنها زندگی خاص خود را دارند. اگر سعی دارید فردی را کنترل کنید یا تغییر دهید، در این صورت، انرژی خود را هدر خواهید داد. کمک به افراد، با تغییر دادن آنها حاصل نمی شود، بلکه با تغییر خودمان ممکن می شود.

زمانی که از تغییر دادن دیگران دست می کشید، می توانیدشروع به تغییر دادن زندگی خود کرده و به سوی آنچه برایتان اهمیت دارد حرکت کنید.

هفت اشتباه که زندگی شما را به جهنم تبدیل می کند!
 
3- خیال ها و رویاها

شما می توانید آنچه را که دوست دارید، انجام دهید. حتما شما هم رویاها و آرزوهایی در سر دارید که تنها خودتان با سعی و کوشش می توانید به آنها دست یابید. هر عذر و بهانه ای را دور بیندازید. از امروز شروع کنید. از خود بپرسید: «در حال حاضر چه کاری می توانم انجام دهم که باعث خشنودی و رضایت قلبی ام شود؟»


 
4- عدم احساس مسوولیت

باید احساس مسوولیت کنید.هیچ کس در هیچ موردی نسبت به شما بدهکار نیست. اگر زندگی شما آنطور که خواهان آن هستید، نیست، در این صورت، باید به تنهایی نیروی لازم برای تغییر آن را فراهم آورید. ممکن است شرایط و موقعیتی در زندگی شما وجود داشته که قابل تغییر نباشد، اما همیشه چیزی برای تغییر دادن وجود دارد. تا زمانی که هیچ مسوولیتی درخصوص زندگی خود برعهده نگیرید، چیزی اتفاق نخواهد افتاد. می توانید آه و ناله و شکایت کنید، اما چیزی تغییر نمی کند.

هفت اشتباه که زندگی شما را به جهنم تبدیل می کند!
 

5- عدم تمرکز

آیا می دانید چه می خواهید؟ اغلب افراد نمی دانند، اما شما باید چند هدف داشته باشید. این اهداف می توانند هر چیزی باشند اما باید شما را به جلو سوق دهد. البته فقط داشتن تمرکز کافی نیست، باید اقدام کرد.
 

6- نداشتن فعالیت

اگر دست به عمل نزنید، نمی توانیدمسائل را حل کنید. فقط با فعالیت های فکری و ذهنی نمی توانیدبه زندگی ایده آل و

مطلوب خود دست یابید، باید عمل کنید.

7- عدم توجه به ندای درونی

به توصیه های دیگران که از علایق شما شناختی ندارند توجه نکنید. خودتانباید برای آنچه که می خواهید انجام دهید


تصمیم بگیرید. به ندای درونی خود، گوش دهید. بعد از این، کجا می خواهید بروید؟ چه کاری می خواهید انجام دهید؟


زمان آن رسیده است که از فریب دادن خود دست بردارید و اقدام کنید.