سایت رسمی و تخصصی روانشناسی

سایت رسمی و تخصصی روانشناسی

مدیر سایت مهران حکمت
سایت رسمی و تخصصی روانشناسی

سایت رسمی و تخصصی روانشناسی

مدیر سایت مهران حکمت

رابطه ذهن انسان و شادی


ذهن انسان بر زندگی او تاثیر می گذارد، دیدگاه ما نسبت به تعریفی که از دنیا و روابط آن در ذهن داریم و طرز فکر و نگرش ما بر زندگی ما اثر می گذارند. این تاثیرات را می توان به سه گروه عمده دسته بندی کرد:  

تاثیر ذهن بر شخصیت 

علم روانشناسی سال هاست پیرامون این موضوع تحقیق و بررسی می کند. بطور مثال، انسان با اعتماد به نفس ضعیف، تصویر مطلوب و خوبی از خویش در ذهن ندارد و این ذهنیت مدام اعتماد به نفسش را ضعیف تر می کند.  

تاثیر ذهن بر رفتار و روابط 

وقتی شما از رییس تان متنفر باشید. خود به خود طرز برخورد شما و حرف هایی که درباره ی او می زنید تحت تاثیر این نفرت قرار می گیرد و این در رابطه ی شما و رییس تان تاثیر خواهد گذاشت. حتی او می تواند ناخودآگاه متوجه احساس شما نسبت به خودش شود و این در آینده ی شغلی شما مؤثر خواهد بود. در واقع نوع نگرش ما بر دیگران بر رفتار و روابط مان با آنها تاثیرگذار است.  

تاثیر ذهن بر بدن 

البته علم روانشناسی هنوز به تمام ابعاد این تاثیر پی نبرده است. اما همه می دانیم که بعضی بیماری های جسمی ریشه در ذهن و روان ما دارند. مثلاً شخصیت عصبی یا افسرده ی ما می تواند جسم ما نیز اثر منفی بگذارد و باعث بروز انواع بیماری ها شود. اکنون توصیه ی پزشکان به اکثر بیمارها این است که حرص نخورند، نگران نباشند و ... 

اما برعکس این قضیه هم صادق است. یعنی یک ذهنیت مثبت می تواند اثر مثبتی بر جسم داشته باشد. اگر افکار منفی می توانند جسم را بیمار کنند، چرا افکار مثبت نتوانند جسم را درمان کنند؟! بارها شنیده و دیده ایم که شخصی فقط با نیروی ذهنی خویش بیماری لاعلاج خود را درمان کرده است. 

در فیلم مستند راز، مردی که قطع نخاع کامل شده و فقط قادر به تکان دادن پلک چشمش بود و حتی تنفس او با دستگاه صورت می گرفت، تصمیم گرفت تا قبل از کریسمس با پای خود از بیمارستان خارج شود و این کار را هم کرد. او با تلقین و ساختن تصاویر ذهنی مثبت، ضایعه ی قطع نخاع خویش را درمان کرد. بیماران سرطانی زیادی هم هستند که فقط با نیروی ذهن خویش این کار را کرده اند. خانم مسنی پس از بهبود رماتیسم خود، مرکزی دایر کرده است که خانم های مسن با صندلی چرخ دار وارد این مرکز می شوند و پس از تمرینات ذهنی و شفای بیماری شان با پای خود از آنجا خارج می شوند. از این نمونه ها فراوان است و قدرت ذهن بی پایان. 

چند بار پیش آمده که با نگاه کردن به چهره ی یک نفر، شخصیت او را قضاوت کرده اید؟ مثلاً با نگاه به چهره ی کسی به نظرتان آدم خوبی آمده یا قیافه اش برای شما تداعی کننده ی آدم بدجنسی بوده است؟ 

این چه چیزی را ثابت می کند؟ تاثیر ذهن و طرز فکر شخص بر شخصیتش و تاثیر شخصیت او بر چهره و جسمش. 

آنها که با خود می گویند: «ما دیگر داریم پیرمی شویم»، «دیگر باید بیشتر مواظب خودمان باشیم»، «الان سنی است که آدم زود مریض می شود»، «من دیگر به آخر رسیده ام»، «دیگر از ما گذشته» و ... بیماری و پیری را به سمت خود می کشانند. 

اما اگر سرزنده باشید و خود را جوان و سالم بدانید و به جای اینکه منتظر پیری و بیماری باشید، به سالم تر و جوان تر شدن خود فکر کنید، احتمالاً روند پیر شدن خود را کندتر خواهید کرد یا حتی چیزی بیش از آن.

حال چه باید کرد ؟...


انسان مثبت یا متعادل هم مثل همه ی آدم ها ممکن است ناراحت یا رنجیده یا عصبانی شود، اما موضوع و نکته ی مهم در میزان و شدت ناراحتی و عصبانی شدن است. یعنی آن قدر عصبانی نشویم که به خود و دیگران آسیب برسانیم و غصه و ناراحتی، چندین روز بر زندگی مان سایه بیندازد.

اگر چیزی ناراحت مان کرد، سعی کنیم در اولین فرصت ممکن از آن حالت دربیاییم. لبخند بزنیم و تا آنجا که می توانیم مشکلات را ساده تر بگیریم و فراموش نکنیم که دنیا بر مردمان سختگیر بیشتر سخت می گیرد. البته ممکن است در ابتدا این کار آسان نباشد، بخصوص برای کسانی که روحیه ی حساسی دارند و زودرنج هستند، اما اگر بخواهند و تلاش کنند، حتماً موفق می شوند. 

محیط و آدم های اطراف ما همیشه چیزهایی برای رنجاندن و عصبانی کردن ما دارند و این امری است اجتناب ناپذیر، اما ما می توانیم خودمان را عوض کنیم و میزان حساسیت های مان را کم کنیم، این درست مثل خانه یی است که از محیط اطراف و از هوا گرد و غبار می گیرد. هیچ گاه نمی توان از ورود گرد و غبار جلوگیری کرد. چون حتی از پنجره ی بسته هم وارد می شود. اما این ما هستیم که نباید بگذاریم گرد و غبار همه جا را بگیرد و همه چیز را تیره و مات کند. مساله ی مهم وجود گرد و غبار نیست. بلکه میزان آن است. اگر خانه کمی گرد و غبار داشته باشد مهم نیست، اما اگر پر از گرد و غبار بشود، آن وقت زندگی ما رنگ و زیبایی خود را از دست می دهد. 

عواطف منفی هم درست همین طور هستند، اگر از حد بگذرند همه چیز را به هم می ریزند. 

پس باید عواطف مثبت و منفی مان را در حد متعادل نگه داریم. نه خوشحالی خیلی زیاد و افراطی خوب است و نه ناراحتی بیش از حد. گاه تکرار کردن یا نوشتن چند جمله ی مثبت تاثیر شگرفی بر روحیه ی ما و در پی آن بر زندگی مان خواهد گذاشت. می توانیم یک جمله را آن قدر تکرار کنیم تا به یک باور تبدیل شود و آن گاه آن باور را در زندگی ما متجلی خواهد شد.


دوستانه...

       


در این جهان خودت را با هیچکس مقایسه نکن...چون در این صورت خودت را تحقیر کرده ای

هیچ کس قفل بدون کلید نمیسازد...خداوند نیز هیچ مشکلی را بدون راه حل نمیذارد


وقتی تو دلگیری زندگی تو را ریشخند میزند...وقتی تو خوشحالی زندگی به تو لبخند میزند و زندگی به تو تعظیم میکند هرگاه که دیگران را شاد کنی


انسان موفق داستان زندگیه پر رنجی دارد و هر داستان پر رنجی را پایان موفقیت آمیز پس سختیها را بپذیر و برای موفقیت آماده شو


اشتباهات دیگران را قضاوت کردن چه آسان است و پذیرفتن اشتباهات خود چه مشکل...پوشیدن کفش راحتر از فرش کردن کل زمین است


هیچکس نمیتواند شروع بد گذشته را تغییر دهد ولی همه میتوانند برای پایانی موفقیت آمیز شروع تازه ای داشته باشند

اگر مشکلی قابل حل است نگرانی وجود ندارد و اگر مشکلی قابل حل نیست نگرانی چه حاصل دارد؟

اگر فرصتی را از دست دادی اشک در چشمانت حلقه نزند چرا که باعث میشود فرصتهای بهتر پیش رویت را نبینی

تغییر چهره چیزی را عوض نمیکند ولی دگرگونی درون همه چیز را تغییر میدهد

اشتباهات هنگام وقوع دردناکند ولی بعدها اشتباهات خود تجربه اند و راهنمای موفقیت


وقت شکست شجاع باش و هنگام پیروزی متین...طلای گداخته شده جواهر میگردد..مس چکش خورده سیم و سنگ حجاری شده مجسمه


                                                                                               به امید فرداهای بهتر

رابطه دوستانه و عاشقانه از اینجا شروع می شود

گاهی اوقات برای ما موقعیت هایی پیش آمده که با شخصی رو به رو شده ایم و نیاز به برقراری ارتباط با او را حس کرده ایم. شاید در این مدت چند باری چشمانمان به هم دوخته شده و باز بدون اینکه کلمه ای بینمان رد و بدل شود، نگاهمان را از هم گرفته ایم؛ انگار که سکوت طولانی بین ما و طرف مقابلمان به هیچ وجه قصد شکسته شدن ندارد و این موضوعی ناراحتی کننده است.

اگر ما واقعا دنبال راه چاره ای برای فرار از این موقعیت های آزاردهنده هستیم، لازم است مهارت های آغازین برقراری ارتباط را بدانیم. با فرض اینکه تمام مواردی که در قسمت های قبل محبث مهارت های ارتباطی به آنها اشاره شد، مقدمات برقراری ارتباط و موارد پیش صمیمیت بودند. در این شماره نکات مهم برای شروع یک ارتباط موثر در محیط های بیرون از خانه مثل دانشگاه یا محل کار را مرور می کنیم.

آغاز

چک لیست مهم شروع

1 – به طرف مقابل نزدیک شوید و در حریم درست او قرار بگیرد.

2 – زبان بدنتان را چک کنید که متناسب با حرف هایتان باشد؛ مثلا بیهوده وضعیت دفاعی نگیرید یا صمیمت بیش از حد نشان ندهید. دست به سینه بودن و یک پا روی پای دیگر انداختن بیانگر وضعیت دفاعی است. دست ها و پاهای آزاد، نشان دهنده علاقه شما به شنیدن حرف های طرف مقابل است.

3 – Eye contact داشته باشید. اگر نگاه کردن به چشم های طرف مقابل برای شما مشکل است به صورتش نگاه کنید.

4 – لبخند بزنید. لبخند جهانی ترین سیگنال برقراری ارتباط است (البته منظور، لبخند به همراه نگاه مستقیم است)

5 – حرفی که ابتای کار می گویید، خیلی مهم نیست. مهم این است که طرف مقابل تشویق به پاسخگویی شود.

6 – واکنش های احساسی متناسب زمان گوش کردن را فراموش نکنید. (خیلی مات صحبت های طرف مقابل نشوید)

7 – یادتان باشد آدم ها اول ارتباط کلاس الکی می گذارند، این یک قانون است در این شرایط کمی پرجرأتی به کمک می آید.

رابطه دوستانه و عاشقانه از اینجا شروع می شود

اتصال

سکوت شکن های معروف

اینکه می گویند سکوت نشانه رضاست، حرف غلطی نیست، اما این دلیل نمی شود که با این طناب که فقط گاهی اوقات جواب می دهد توی چاه بروید. ضمن اینکه نباید فراموش کنید که به هر حال، برای شروع یک رابطه باید قبل از هر چیز، سیگنال های ارتباطی فرستاد و برای این کار، یکی از بهترین و عمومی ترین کارها حرف زدن است.

1 – با پرسیدن یک سوال شروع کنید. این طرف ها یک رستوران خوب سراغ دارید؟

2 – از وقایع روزمره بگویید.

3 – با یک شوخی کوچک شروع کنید: من گم شده ام، می تونید پیدام کنید؟

4 – از وقایع آن موقع بگید: دیدم دارید کتاب راز داوینچی می خوانید.

5 – شباهت هیا بین خودتان را شناسایی کنید و از آنها صحبت کنید.

6 – از موردی در او مثل تناسب رنگ های لباس هایش تعریف کنید.

گفت و گو

حرف های مقدماتی مهم

1 – سوال بپرسید. این سوالات می توانند تشرفاتی یا اطلاعاتی باشند. سوال تشریفاتی مثل اینکه بپرسید، هوا چطوره؟ و سوال اطلاعاتی مثل اینکه بپرسید دیروز چی کار کردی؟

2 – درست و واقعی گوش کنید و از خطاهیا گوش کردن دوری کنید.

3 – خودبازنمایی کنید. یعنی درمورد علاقه مندی ها و اتفاقات جالب زندگی تان که فکر می کنید طرف مقابل دوست دارد آنها را بداند. در ادامه گفت و گو با او حرف بنزید. همه این موارد برای زمانی که در شورع یک گفت و گو ناگهان ذهن آدم خالی می شود؛ مثلا در جلسه خواستگاری، یا وقت ملاقات با رئیس شرکت قابل استفاده هستند. خودبازنمایی در سه سطح انجام می شود: در سطح یک، اطلاعاتی را شامل شغل، آخرین مسافرت، تجربه خنده دار و مواردی از این قبیل با شخص مقابل در میان می گذارید. در سطح دوم و پیشرفته تر از باورها، احساسات و نیازهای گذشته و آینده تان مثل باور درباراه کشور، آرزو، سلیقه، مشکلات قدیمی، بیم ها و امیدها با او صحبت می کنید. در سطح سه احساسات و نیازها و باورهایتان نسبت به طرف مقابل را بیان می کنید. نظرتان را درمورد طرف مقابل می گویید و خواسته تان را هم اعلام می کنید. اگر خواسته تان را خیلی روشن بیاننکنید، طرف مقابل گیج می شود.


همگام شدن هدفمند را بدانید

آقای الف صبح زود برای دویدن به پارک می رود، او عادت دارد که با سرعت بدود، پس از مدتی از پشت سر یکی از دوستانش را می بیند که او هم برای دویدن به پارک آمده اما دوست او عادت دارد که با سرعت کم بدود، آقای الف برای اینکه بتواند با دوستش همگام شود و با او چند کلمه ای هم صحبت شود چاره ای ندارد جز اینکه از سرعتش بکاهد و با او همراه شود و این یعنی همگام شدن با مخاطب که گل مطلب NLP است. یک قانون دیگر را هم به یاد بسپارید؛ آدم ها اگر از کسی خوششان بیاید، تلاش می کنند با او به توافق برسند. اگر هدفتان کنار آمدن با دیگران باشد، همگام شدن با برخی جنبه هیا رفتاری او کافی است اما اگر هدف متقاعد کردن باشد، باید آگاهی جدید بدهید، راهنمایی کنید و صبر داشته باشید. همگام شدن در این موارد انجام می شود؛ حالات روحی، زبان بدن، گفت و گوهای موثر، شاخص های صحبت کردن (لحن و بلندی و آرامی صدا)

قوانین آگاهی برای زنان


رئیس را پیدا کنید

مردان خود را مکلف می دانند تا مشکلی را حل کنند، در بسیاری اوقات وقتی یک خانم می گوید: «حالم خوب نیست» فقط توقع همدردی دارد اما مردان در چنین مواقعی به دنبال راهکار می گردند تا مشکل خانم را حل کنند، بنابراین در جواب می گویند: «برو دکتر!»

*مردان از جزئیات احساسی خوششان نمی آید.

*در گروه مردان بگردید و رئیس را پیدا کنید و تأثیر بیشتر را روی رئیس بگذارید.

*با مردان واضح صحبت کنید، غیرمستقیم صحبت نکنید و کنایه نزنید.

*همیشه منتظر نباشید نظر مرد را در مورد چیزهایی که برای عموم آنها اهمیت چندانی ندارد، مانند رنگ لباس و چیزهایی از این قبیل بفهمید، این کار حوصله او را سر می برد.

*زودتر تصمیم بگیرید و از تکه فکر کردن بیش از حد بپرهیزید.

*به مردها نشان بدهید که آنها لزوما مسئول حال شما نیستند.

*مردها خواهر شما نیستند که همدردی به موقع بلد باشند.

*با مردها روی اطلاعات عینی تأکید بیشتری کنید.

*زمانی که برای انجام کاری به کمک مردتان احتیاج دارید، از تلقین پنهان استفاده کنید؛ یعنی به او نشان دهید که می توانید آن کار را خودتان انجام دهید، در این صورت او هم به کمک شما می آید.

قوانین آگاهی برای مردان


قدردانی، چاپلوسی نیست

مردان ارتباط را آغاز می کنند و ارتباط قطع شده را پیوند می دهند (در وسط یک جر و بحث بین زن و مرد خوب است آقا به خانمش بگوید می دونم الان داریم دعوا می کنیم اما فکر نکنی دوستت ندارم، هم من تو را دوست دارم و هم می دانم تو مرا دوست داری)

*از تله خودشیفتگی و اثبات باعرضگی بیرون بیایید.

*با همسرتان همکاری کنید؛ حتی اگر کاری را می توانید تنهایی انجام دهید از همسرتان بخواهید به شما کمک کند و مشورت بدهد.

*لزوما فکر نکنید زن شما می خواهد کنترلتان کند یا در کارهایتان دخالت کند. او فقط می خواهد در فضای حسبی شما باشد. اطلاعاتی به همسرتان بدهید که چندان هم مهم نیستند، هرچه زودتر هم اطلاعات بدهید بهتر است.

*از همسر خود قدردانی کنید و قدردانی از زن را چاپلوسی به حساب نیاورید.

*از مشکلات و احساساتتان با همسر خود صحبت کنید نگذارید که همسرتان حدس بزند مشکل چیست زیرا اکثر زن ها در این گونه موارد اشتباه می کنند.

*زود به سراغ حل مسئله نروید، بیشتر همدلی کنید فرض کنید که زنی معلم است و در مدرسه، از دست دانش آموزان خسته شده؛ وقتی این خانم به همسر خود این موضوع را می گوید، به دنبال حل مسئله نیست فقط کمی همدردی می خواهد. بنابراین وقتی همسرش به او می گوید که چندبار به تو گفتم، سر کار نرو!، این آقا نه تنها با راهکاری که ارائه داده، مشکل همسر خود را حل نکرده بلکه درد درک نشدن از طرف همسر را به مشکلات او افزوده است.

*اگر می توانید کمی شخصی تر هم صحبت کنید.

امروز به خودم انرژی می‌دهم!

011 عکس های رنگین زیبا و آرامش بخش


١ـ امروز احساس تضمین آرامش می‌کنم
امروز کنار می‌ایستم و تسلیم قدرت برتر خود می‌شوم. اجازه می‌دهم قدرت نظم‌دهنده خداوند همه آنچه مرا نگران می‌سازد، منظم و هماهنگ کند.
عبادت‌ کننده باوقار تقاضا می‌کند خردی به او بخشیده شود تا بر آنچه تغییرپذیر است، آگاهی یابد. امروز اموری را که در جهت تصمیم‌گیری به دست قدرت برتر خود می‌سپارم، مطرح می‌کنم. با تمرکز بر وقایع یا شرایط خارج از اختیار به کاهش انرژی خود ادامه نمی‌دهم.
امروز به خاستگاه خود رو می‌کنم و آرامشی را که در رهایی وجود دارد، حس می‌کنم.

٢ـ همه احساسات و شور و حال طبیعی خود را می‌پذیرم!
احساسات بخشی از طبیعت من است. گاهی اوقات فوق‌العاده و بعضی وقت‌ها رنج‌آور است. احساسات من هرچه باشد، همه آنها برای بیان کامل من حیاتی و ضروری است. من قالیچه‌ای هنری هستم ـ بیان هنر خداوند. الیاف رنگی که این اثر ذهنی را به‌وجود آوردند، احساسات من هستند. امروز مقابل این اثر هنری با الیاف رنگارنگ و ترکیبی‌اش می‌ایستم؛ به آن می‌نگرم، کامل و بی‌انتقاد آن را می‌پذیرم.
امروز از اینکه احساسات به زندگی‌ام رنگ و عمق می‌بخشند، سپاسگزارم.
٣ـ می‌توانم بزرگ‌سال اما همچنان سحرآمیز باشم!
امروز سه آرزو برای خود می‌کنم. این آرزوها به من و نه به هر کس دیگر تعلق خواهند داشت. جرأت خواهیم کرد چیزی را آرزو کنم که هرگز برای خود امکان‌پذیر نمی‌دانستم.
در گذشته می‌ترسیدم افکاری جادویی داشته باشم. در خانواده مشکل دارم، بسیاری اوقات، رؤیاهایم تحقق نیافته‌اند. دیگر آرزویی نکردم، دعا کردن را از یاد بردم و تمایلاتم را نابود ساختم.
دیگر از افکار جادویی نمی‌ترسم، چرا که قدرت آن را دارم تا بسیاری از رؤیاهایم را تحقق بخشم.
هر روز بیشتر به تفکر درباره تمایلاتم عادت می‌کنم. به‌عنوان فردی بزرگسال، می‌توانم درباره آنچه برای خود خواهانم، تصمیم بگیرم.

٤ـ امروز در برابر چشمان حضار نامرئی خود، پرده خواهم کشید!
برای احساس خوشی، خودانگیختگی یا حتی نامعمول بودن، دیر نیست. بدین منظور، باید برای حضار منتقدی که همه‌جا با خود همراه دارم، چشم‌بند تهیه کنم. حضار، صداهایی از گذشته هستند که برای آنکه به من بگویند چه زمانی خرابکار، مسخره یا نفرت‌انگیز هستم، تردیدی ندارند.
امروز از نمایش بازی کردن چشم می‌پوشم. دیگر انرژی‌هایم را به آن صورت تلف نخواهم کرد.
امروز می‌رقصم، می‌خوانم، می‌خندم و بازی می‌کنم ـ مهم نیست صداهای پدر و مادرم چه می‌گویند؟ به خود اجازه می‌دهم پرده را بکشم.

٥ـ برای شناخت نیازهایم می‌توانم به خودم اعتماد کنم!
به توانایی خود برای تعیین نیازهایم اعتماد کامل دارم. نقش من بیان کامل خود است. امروز از هر موقعیتی استفاده می‌کنم تا آن‌کس باشم که هستم. از نیازهای خود شرمنده نیستم.
من فردی منحصر به فرد و خاص هستم و نیازهایم ضمیمه مثبتی از شخصیتم هستند. افرادی هستند که احساس می‌کنند صلاح مرا می‌دانند و نیازهایم را به من می‌گویند؛ از آنان متشکرم، اما به صدای درون خود گوش می‌دهم. انتخاب‌ها، نیازها و جهتم را در راه شفا مشخص می‌کنم.
امروز مایلم برای گوش دادن به ندای درون خود وقت صرف کنم. امروز برای اعتماد به‌صدای درون خود ارضای نیازهایم، تصمیمی آگاهانه می‌گیرم.

٦ـ امروز می‌توانم کارهایم را سر فرصت انجام دهم!
امروز در استراحت هستم. عجله‌ای ندارم، قدم‌های خودم را برمی‌دارم و در وقت خودم به امور می‌رسم. مجبور نیستم عجله کنم. می‌توانم کارهایم را سر فرصت انجام دهم. اغلب در خانواده مشکل دارم، برای ارضای نیازهای خود، مجبور بودم شتاب به خرج دهم. برای بزرگ‌شدن عجله داشتم. امروز برای کند رفتن و کشف زمان خود، تصمیمی آگاهانه می‌گیرم.
هر روز به روش خودم، در حال رشد و ترقی هستم. هیچ‌کس نمی‌تواند مرز رشد را برایم مشخص کند.
در این لحظه، ساعت رشدم که ترقی مرا بادقتی فوق‌العاده زمان‌بندی می‌کند، تأیید می‌کنم. امروز، در کمال آرامش، به ساعت درون خود گوش خواهم داد. برای خود آنقدر احترام قائلم تا حرکت خود را کند و به شخصیت خود و دنیای زیبایی که در آن به سر می‌برم، توجه کنم.

٧ـ بدون ترس و اضطراب می‌توانم از اوقات فراغت لذت ببرم!
امروز خود را در حال چریدن در چراگاه زندگی می‌یابم. درست مانند اسبی که پیش از چریدن و خوردن نمی‌تواند مقابل دروازه چراگاه بایستد و نقشه بکشد، من نیز، بدون آنکه برنامه‌ای مداوم و عملی برای استراحت داشته باشم، نمی‌توانم از مزایای زندگی بهره‌مند شوم. می‌توانم به‌راحتی شاهد رشد علف‌ها باشم.
امروز از این عقیده که همه فعالیت‌هایم باید هدف‌دار باشند، دست برمی‌دارم. لازم نیست بابت استراحت نکردن «مناسب»، از خودم شرمنده باشم.
امروز برای تجربه روش‌های مختلف استراحت، به خودم فرصت می‌دهم. به خود اجازه می‌دهم در مورد اموری که علاقه‌مند به انجام دادن آنها هستم، تصمیم بگیرم ـ حتی اگر به انجام رساندن آن امور، بی‌معنا به‌نظر می‌رسند.

٨ـ آنقدر قوی هستم که برای کمک مورد نیازم درخواست کنم!
برای حل مشکلات خود، می‌توانم درخواست کمک کنم. برایم مهم است که درخواست‌ها و احساسات خود را مطرح سازم. واداشتن انسان‌ها به اینکه نیازهای مرا حدس بزنند، موجب آزارم خواهد شد.
من قادرم خیلی از طرح‌ها را ساماندهی کنم، اما می‌دانم در صورت نیاز، در خواست کمک، اهمیتی به‌سزا دارد.
من شخصی نیرومندم. همچنین اعتراف می‌کنم که فردی فراتر از افراد بشر نیستم. همچنان که بالغ می‌شوم، پیش از آنکه مشکلاتم بسیار بزرگ شوند، برای درخواست کمک احساس قدرت می‌کنم. مجبور نیستم به تنهایی بر مشکلات غلبه کنم.

من باور دارم

من باور دارم ...

که دعوا و جرّ و بحث دو نفر با هم به معنى این که آن‌ها همدیگر را دوست ندارند نیست. 
و دعوا نکردن دو نفر با هم نیز به معنى این که آن‌ها همدیگر را دوست دارند نمى‌باشد. 
من باور دارم ... 
که هر چقدر دوستمان خوب و صمیمى باشد هر از گاهى باعث ناراحتى ما خواهد شد و ما باید بدین خاطر او را ببخشیم. 
من باور دارم ... 
که دوستى واقعى به رشد خود ادامه خواهد داد حتى در دورترین فاصله‌ها. عشق واقعى نیز همین طور است. 
من باور دارم ... 
که ما مى‌توانیم در یک لحظه کارى کنیم که براى تمام عمر قلب ما را به درد آورد. 
من باور دارم ... 
که زمان زیادى طول مى‌کشد تا من همان آدم بشوم که مى‌خواهم. 


من باور دارم ... 
که همیشه باید کسانى که صمیمانه دوستشان دارم را با کلمات و عبارات زیبا و دوستانه ترک گویم زیرا ممکن است آخرین بارى باشد که آن‌ها را مى‌بینم. 
من باور دارم ... 
که ما مسئول کارهایى هستیم که انجام مى‌دهیم، صرفنظر از این که چه احساسى داشته باشیم. 
من باور دارم ... 
که اگر من نگرش و طرز فکرم را کنترل نکنم،او مرا تحت کنترل خود درخواهد آورد.

http://up7.iranblog.com/images/fg530tmm3h3qshkohru.jpg

من باور دارم ... 
که قهرمان کسى است که کارى که باید انجام گیرد را در زمانى که باید انجام گیرد، انجام مى‌دهد، صرفنظر از پیامدهاى آن. 
من باور دارم ... 
که گاهى کسانى که انتظار داریم در مواقع پریشانى و درماندگى به ما ضربه بزنند، به کمک ما مى‌آیند و ما را نجات مى‌دهند. 
من باور دارم ... 
که گاهى هنگامى که عصبانى هستم حق دارم که عصبانى باشم امّا این به من این حق را نمى‌دهد که ظالم و بیرحم باشم. 
من باور دارم ... 
که بلوغ بیشتر به انواع تجربیاتى که داشته‌ایم و آنچه از آن‌ها آموخته‌ایم بستگى دارد تا به این که چند بار جشن تولد گرفته‌ایم. 
من باور دارم ... 
که همیشه کافى نیست که توسط دیگران بخشیده شویم، گاهى باید یاد بگیریم که خودمان هم خودمان را ببخشیم. 
من باور دارم ... 
که صرفنظر از این که چقدر دلمان شکسته باشد دنیا به خاطر غم و غصه ما از حرکت باز نخواهد ایستاد. 


من باور دارم ... 
که زمینه‌ها و شرایط خانوادگى و اجتماعى برآنچه که هستم تاثیرگذار بوده‌اند امّا من خودم مسئول آنچه که خواهم شد هستم. 
من باور دارم ... 
که نباید خیلى براى کشف یک راز کند و کاو کنم، زیرا ممکن است براى همیشه زندگى مرا تغییر دهد. 


من باور دارم ... 
که دو نفر ممکن است دقیقاً به یک چیز نگاه کنند و دو چیز کاملاً متفاوت را ببینند. 
من باور دارم ... 
که زندگى ما ممکن است ظرف تنها چند ساعت توسط کسانى که حتى آن‌ها را نمى‌شناسیم تغییر یابد. 


من باور دارم ... 
که گواهى‌نامه‌ها و تقدیرنامه‌هایى که بر روى دیوار نصب شده‌اند براى ما احترام و منزلت به ارمغان نخواهند آورد. 
من باور دارم ... 
که کسانى که بیشتر از همه دوستشان دارم خیلى زود از دستم گرفته خواهند شد. 
من باور دارم ... 
«شادترین مردم لزوماً کسى که بهترین چیزها را داردنیست 
بلکه کسى است که از چیزهایى که دارد بهترین استفاده را مى‌کند.» 

و من باور دارم ...