سایت رسمی و تخصصی روانشناسی

سایت رسمی و تخصصی روانشناسی

مدیر سایت مهران حکمت
سایت رسمی و تخصصی روانشناسی

سایت رسمی و تخصصی روانشناسی

مدیر سایت مهران حکمت

عشق چیست؟



شخصی به همسرش می گوید:
من عاشق تو هستم، بدون تو نمی توانم زندگی کنم.
این عشق نیست، گرسنگی است.
...

شما هم نمی توانید در آن واحد هم کسی را دوست بدارید و هم بی تابانه نیازمندش باشید.
عاشق واقعی کسی است که معشوق خود را آزاد می گذارد تا خودش باشد.
در عشق اجباری نیست.
عشق یعنی امکان انتخاب به معشوق دادن.
برای آنکه کسی یا چیزی را به دست آوری، رهایش کن!

اندرو متیوس، "آخرین راز شاد زیستن"

ما غالبا در انتخاب عشق اینچنین عمل می کنیم:
فرض کنید می خواهیم یه خونه بخریم، یک خونه را انتخاب می کنیم، از ظاهرش خوشمون اومده ولی داخلش زیاد به دلمون ننشسته یا برعکس. می گیم که خود همین خونه خوبه و می خریم. یه کم می گذره می گیم اگه آشپزخانه رو Open کنیم با حال می شه، راستی این دیوار هم مزاحمه بیاین ورش داریم و فضای پذیرایی رو بزرگتر کنیم، خوب کف پذیرایی چی؟ اینم سرامیک می کنیم و ... یا اینکه داخل خوبه ولی بیرون بعد از یه مدت به نظرمون نیاز به تغییر داره. خب اول از همه پنجره ها رو عوض کنیم بعد ظاهر خونه رو سنگ کنیم و ... اما یه کم که از همه اینها می گذره با اینهمه تغییر انگار که نه اینم باز اونی که می خواستیم نشد، حالا یه جور از شرش خلاص بشیم و دوباره یه جایه دیگه و همین اوضاع تکرار می شه.

حالا سوال:
اگه از اول دنبال اونی که خوشمون میاد می رفتیم بهتر نبود؟
راه و چاه رو بلد نیستیم، اشکال نداره از دو تا بزرگتر که تجربه دارند می پرسیم.
آخه خونه خوب که گیر ما نمیاد!
گشتی و نبود؟ از راهش وارد شدی و پیدا نکردی؟ یا نه همینجوری فکر می کنی که نیست؟ تازه گیر اونهایی که میاد مگه چه فرقی با تو دارند؟

نتیجه: اگر به درستی از راهش وارد بشیم حتما پیدا می کنیم ولی اگه هر چی دیدم بگیم همین، آخرش اینه که باید همه چیز رو بعد از مدتی عوض کنیم که تازه زحمت بنایی، گرد و خاک خوردن، مزاحمت و دردسر واسه دیگران، وقت و پول هدر دادن و ضایع کردن خونه ای که شاید کسی دیگه همونجوری می خواستش رو باید اضافه کنیم.
حالا من یه پیشنهاد دارم، یا خونه ای نخرید یا کاملا با چشم باز دنبالش بگردید و اگر خریدید کلیات خونه رو همونجوری که هست قبولش کنید، با بعضی جزئیات می شه کنار اومد و کارهایی واسه شیرین تر شدن زندگی در اون انجام داد ولی یه دفعه نخواهیم که ستونهای خونه رو جابجا کنیم.

در دوستی ها ما اول چشمهامون رو می بندیم و می گیم همین جوری که هست قبولش دارم، چون نمی خواهیم از دستش بدیم، با هر چیز که احساس کنیم ممکنه مانعی سر بدست آوردنش باشه موقتا کنار میاییم، بازم می گم موقتا کنار میاییم. وقتی که ازدواج کردیم یا که نه کارمون نزدیک به ازدواج رسید و احساس مسئولیت پیدا کردیم، یواش یواش می گیم که من اینطوری دوست ندارم اونطوریش کن، این لباس رو نپوش، اون کلاس رو نرو و ...
ولی راهش اینه که اول از همه کاملا تحقیق کنیم و هر آنچه که برامون اهمیت داره رو بررسی کنیم و اگر نظر ما تامین نشد جلوتر نریم، قطع کنیم. آخه من فقط همون رو می خوام ): اگه این حرف شماست من یکی از مثالهای کاترین پاندر رو براتون تعریف می کنم:
خانومی به مردی به شدت علاقه مند می شه و از اونجا که با تلقین به نفس و اصولش آشنا بوده شروع می کنه به تلقین که "هم اکنون او همسر من است". بعد از پنج ماه با اون شخص ازدواج می کنه. پاندر می گه الان که دارم این داستان رو تعریف می کنم همین خانوم مدت پنج ساله که داره تلقین می کنه تا از شر شوهرش خلاص بشه.
حالا هر کی می خواد که به زور چیزی رو در تقدیر خودش قرار بده می تونه امتحان کنه و اثرش رو هم ببینه.
به نظر من علاوه بر استفاده از مواردی که گفتم، فقط و فقط باید از خدا بخواهیم که یاری صمیمی و همراه به صلاح دید خودش در تقدیر ما قرار بده که صد البته اینکه خدا ما رو تحویل بگیره در اینه که نشون بدیم لیاقت این موهبت رو داریم. اعتماد کنیم و بسپاریم که همون بر هر چیزی داناست.
در قران آمده که:
چه بسا از چیزی کراهت دارید حال آنکه خیر شما در آنست و چه بسا به چیزی تمایل و اشتیاق دارید حال آنکه شر شما در آنست، خدا چیزهایی می داند که شما نمی دانید
 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد