سایت رسمی و تخصصی روانشناسی

سایت رسمی و تخصصی روانشناسی

مدیر سایت مهران حکمت
سایت رسمی و تخصصی روانشناسی

سایت رسمی و تخصصی روانشناسی

مدیر سایت مهران حکمت

این کودکان در آینده دچار مشکلات جنسی می شوند


مشکلات جنسی ,مشکلات جنسیتی,نشانه مشکلات جدی جنسیتی

دختران زیادی هستند که دوست دارند مثل پسرها رفتار کنند، لباس های پسرانه بپوشند و با اسباب بازی های آنها بازی کنند.

شایلو، دختر آنجلینا جولی و برد پیت لباس ها یپسرانه به تن میکند و میخواهد که همه «جان» صدایش کنند. اما آیا چنین نشانه هایی تنها بیانگر شیطنت پسروار او هستند یا می توانند آغازی برای مشکلات جنسی باشند؟
شایلوی هشت ساله دیگر نمی خواهد دختر باشد، او نمی خواهد شایلو باشد و زمانی که برد پیت او را شایلو صدا می زند به میان حرف او پریده و می گوید: « من شایلو نیستم، من جان هستم». حالا دیگر تمام خانواده او را جان صدا می کنند و حتی در مراسم افتتاحیه فیلم اخیر مادرش، «ناشکسته»، نیز او کت و شلوار و کراواتی شبیه به برادرهایش، پکس و مدوکس، پوشیده بود. و رفتارهای پسروار او مدتی است که دارند بیشتر می شوند.
سال 2010 در مصاحبه با مجله «Vanity Fair» آنجلینا جولی گفته بود: « او می خواهد پسر باشد. موهایش را کوتاه کرده است. دلش می خواهد ظاهر و لباس هایش مثل پسرها باشد. فکر می کند مثل برادرانش است».

دختران زیادی هستند که دوست دارند مثل پسرها رفتار کنند، لباس های پسرانه بپوشند و با اسباب بازی های آنها بازی کنند. اما وقتی کودکی می خواهد تبدیل به یکی از افراد جنس مخالف بشود چه؟ آیا این نشانه مشکلات هویتی و ناآرامی است؟ یا تنها بخشی از رشد طبیعی آنهاست؟

لیندا بلر، روانشناس و نویسنده کتاب «کودک خوشحال»، می گوید که نباید عکس العمل شدیدی نسبت به این مسئله نشان داد. این موضوع دلایل بسیار زیاد دیگری می تواند داشته باشد. برای کودکی مثل شایلو، این مشکل می تواند تنها ناشی از داشتن سه برادر در منزل باشد، هرچند که او دو خواهر نیز دارد. کودکانی که خواهر یا برادر بزرگتر از خود دارند، تمایل شدیدی به تقلید رفتار آنها دارند، به ویژه اگر او از جنس مخالفشان باشد. این یک مرحله طبیعی در زندگی بسیاری از کودکان است.

همچنین، چنانچه کودک در وضعیتی مشابه شایلو، جزء فرزندان میانی خانواده باشد، این مسئله می تواند ناشی از نیاز آنها به جلب توجه باشد. گاهی کودکانی که در خانواده های پرجمعیت زندگی می کنند به شدت دنبال راهی برای به دست آوردن توجه اطرافیان هستند. درنتیجه به هر رفتاری برای جلب توجه والدین دست می زنند.

علاوه بر این والدین باید توجه داشته باشند که کسب تجربه بخشی از روند رشد هر کودکی است. ذهن بسیاری از بچه های 3 تا 6 ساله درگیر مسئله جنسیت (مذکر و مونث) و مفهوم «پدر» و «مادر» است، و این درگیری ذهنی برای برخی کودکان بیشتر طول می کشد. اما این کاملا طبیعی است که این موضوع ذهن همه کودکان را به خود مشغول کند.

در مورد پسرانی که می خواهند مثل لباس های دخترانه بپوشند یا رفتارهایی که به عنوان رفتار دخترانه برداشت می شوند از خود بروز می دهند، وضعیت بدتر نیز میشود. زیرا والدین آنها حاضر به پذیرش این مسئله نیستند. زمانی که دختری رفتارهای پسروار از خود نشان می دهد، خانواده به راحتی با این مسئله کنار می آید و مشکل چندانی در این قضیه ندیده و تغییری در رفتار خود با کودک نمی دهد و شاید حتی خوششان نیز بیاید. اما وقتی پسری رفتارهای دخترانه از خود بروز دهد آنها عکس العمل نشان می دهند و چنین رفتاری را از او نمیپذیرند.

یکی از موسسات خیریه که به خانواده هایی که کودکانی با مشکلات جنسیتی دارند کمک می کند، اعلام کرده است که بیشتر تماس هایی که با آنها گرفته می شود از طرف والدینی است که فرزند پسری با چنین مشکلی دارند. این مسئله بدین دلیل نیست که بیشتر پسران با چنین مشکلاتی دست به گریبان می شوند، بلکه بدین دلیل است که دخترک شیطانی که رفتارهای پسرانه دارد خیلی مشکل بزرگی به نظر پدر و مادرش نمی آید، اما پسری که با عروسک باربی بازی می کند وحشت بزرگی در والدینش ایجاد می کند.

اما طبق گفته بلر این نگرش می تواند برای کودک بسیار مخرب باشد و چیزی است که والدین باید تلاش بسیاری برای پذیرش آن داشته باشند. آنها باید صبر کنند و ببینند چه می شود. او می گوید: «عکس العمل من به پدر و مادرهایی که می گویند دخترم لباس پسرانه می پوشد یا پسرم پیراهن به تن می کند این است که می گویم بنگرید، بپذیرید و ببینید. چنانچه این کار را برای جلب توجه انجام دهند خود بخود برطرف خواهد شد، اگر از روی کنجکاوی باشد فرصت رفع این کنجکاوی را به آنها می دهید. و اگر واقعی باشد به آنها فرصت می دهید تا خود واقعیشان را بیابند». زیرا این رفتار ها می توانند نشانه مشکلات جدی جنسیتی باشند و ممکن است ناشی از دوجنسه یا همجنس گرا بودن او باشند. 

چنانچه این نشانه ها برای چند سال ادامه پیدا کنند باید کودک را نزد مشاورانی برد که بتوانند به او در زمینه مسائل هویتی و جنسیتی کمک کنند. این مسئله به ویژه در زمانی که کودک به سن بلوغ نزدیک می شود اهمیت و جدیت بیشتری خواهد داشت. البته این را نیز در نظر داشته باشید که نباید بلافاصله در مقابل این مسئله عکس العمل نشان داده و بدین صورت توجه کودک را بیشتر به این مسئله جلب کنید. تا قبل از سن بلوغ نیاز چندانی به گرفتن مشاوره تخصصی در مورد این مسئله نیست و اگر چنین کاری می کنید بهتر است کودک را در روند مشاوره دخالت ندهید.

بلر می گوید: «موضوع را بپذیرید. لازم نیست هیچ کاری انجام دهید. چیز ترسناکی وجود ندارد. زیرا این روند کاملا تدریجی است و حتی اگر کودک نیاز به کنترل هورمون داشته باشد حداقل قبل از اقدام به این عمل باید  موضوع دو سال مورد بررسی قرار بگیرد. بدترین چیز عجله کردن است.این یک تصمیم بسیار بزرگ و اساسی است».

اما ادی دیویس، درمانگر جنس- روانی، می گوید چنانچه کودک یا نوجوان شما علائم بیقراری و افسردگی داشته باشد، والدین باید سریعا به دکتر مراجعه کنند. او می گوید: «کودکانتان را آنگونه که هستند بپذیرید اما چنانچه تا حدی خود را با جنس مخالف یکسان بداند که برای خودش یا خانواده ایجاد ناآرامی کند، طلب کمک کنید. این نشانه ها ممکن است شامل آسیب رسانی به خود، رفتارهای مخرب و یا افسردگی شوند».

اما مهمتر از همه این است که والدین به یاد داشته باشند که این رفتارها لزوما نشانه تمایلات همجنس گرایانه یا دوجنسه بودن فرزندشان نیستند. این کارها می توانند به دلیل کنجکاوی یا واکنش نسبت به خواهر و برادران یا خانواده باشند. آنها را بپذیرید و در نظر داشته باشید که شما با این که فکر می کنید شناخت کافی از کودکانتان دارید هنوز آنها را کامل نمی شناسید و شناخت آنها زمان خواهد برد. شما هم باید مانند آنجلینا جولی و برد پیت به کودکتان فرصت کافی بدهید تا خودش را بشناسد.
منبع : زندگی ایده آل/سیمرغ

نشانه های دلزدگی زناشویی چیست و با دلزدگی زناشویی چه کنیم؟


نشانه های دلزدگی زناشویی

دلزدگی زناشویی روندی تدریجی است‎

در روزهای اول ازدواج همه چیز تازه و هیجان‌برانگیز است اما وقتی که همه چیز تکراری شد، زن و شوهر کم کم از هم دلزده می شوند.

کارشناس ارشد مشاوره خانواده گفت: روان‌شناسان می‌گویند دلزدگی زناشویی روندی تدریجی است و ذره ذره در تن روان ما ته نشین می شود. دلزدگی زناشویی آن قدر موثر است که حتی می تواند بدن ما را هم درگیر کند.


نشانه های دلزدگی زناشویی 
احمدی با بیان اینکه دلزدگی زناشویی سه نشانه دارد گفت: نشانه های جسمی یکی از این عوامل است. بعضی افراد اصلاً دلزدگی را یک نوع احساس خستگی تعریف می‌کنند. غیر از خستگی و کسالت، دلزده‌ها علامت‌هایی مثال بی‌حالی، سردردهای مزمن، دردهای شکمی و بی‌اشتهایی یا پرخوری هم از خودشان نشان می دهند. دلزده‌ها از نظر جسمی هم از پا می افتند.

این کارشناس ارشد خانواده درباره نشانه‌های عاطفی دلزدگی اظهارکرد: دلزده‌ها قبل از هر چیز احساس آزردگی می کنند. آن‌ها حس می‌کنند در زندگی مشترک اذیت می‌شوند و تمایلی به حل مشکلات نشان نمی‌دهند و امیدی هم ندارند مشکلاتشان حل شود. گاهی این ناامیدی و اندوه آنان را به وادی افسردگی می کشاند. آنها احساس پوچ و بی معنایی دارند حس می کنند کسی را در زندگی ندارند که از آنها حمایت عاطفی کند. وی در زمینه نشانه‌های روانی دلزدگی گفت: دلزده‌ها خودشان را باور ندارند و خودشان را دوست ندارند. درست همین احساسات را نسبت به همسرشان هم دارند. آنها دیگر نه همسرشان را قبول دارند و نه می توانند او را دوست داشته باشند.

علل دلزدگی زناشویی

توقعات غیرمنطقی در دلزدگی زناشویی موثر است‎

احمدی درباره علل بروز دلزدگی گفت: توقعات غیرمنطقی و غیرواقع بینانه در این زمینه موثر است. گاهی توقعات ما آن قدر بالا و غیرواقع بینانه است که ازدواج با هر فرد دیگری هم نمی تواند این توقع‌ها را برآورده کند. وی با اشاره به گذشتن از فاز هیجانی اول ازدواج اظهارکرد: وقتی زن و شوهر از فاز هیجانی و عاطفی اول ازدواج بیرون می آیند، هر حادثه کوچکی را بهانه می‌کنند تا به همسرشان یک برچسب منفی برنند، در این مواقع سکوت مردها نشانه بی‌احساسی‌شان تلقی می‌شود و یک بار محبت نکردن زنها، نشانه نامهربانی شان می‌شود. احمدی تاکید کرد: اگر همسران نیازهای خود را مطرح نکنند یا در رابطه با همدیگر پی به نیازهای یکدیگر نبرند و به راه حل مثبتی برای برآورده کردن نیازهای شان نرسند، خطر دلزدگی دو چندان می شود.
 
با دلزدگی زناشویی چه کنیم؟
وی با بیان اینکه توقع هایتان را منطقی و منصفانه کنید، گفت: روان شناسان می‌گویند توقع‌های غیرمنطقی بیشترین ارتباط را با دلزدگی زناشویی دارد. این که ما باور داشته باشیم توافق نداشتن باعث تخریب رابطه است اولین باور غیرمنطقی است. باید یاد بگیریم اختلاف نظر طبیعی است و نباید آن را منفی تفسیر کنیم. این که باور داشته باشیم رفتارهای همسرمان تغییر نمی‌کند هم غیرمنطقی و غیر منصفانه است. این که توقع داشته باشیم همسرمان ذهن ما را بخواند هم غیرمنطقی است. باید خودمان نیازهای مان را به زبان بیاوریم و توقع نداشته باشیم همسرمان ذهن مان را بخواند.

علل دلزدگی زناشویی

کمال‌گرایی جنسی هم باعث دلزدگی زناشویی می‌شود‎

احمدی تاکید کرد: کمال‌گرایی جنسی هم از جمله باورهای غیرمنطقی است که به دلزدگی زناشویی می‌انجامد و نباید همیشه از همسرمان توقع داشته باشیم در همه شرایط و مواقع با ما رابطه جنسی تام و تمام داشته باشد. در نهایت اگر ما تفاوت‌های بین جنسیت خودمان و جنسیت همسرمان را نشناسیم و توقع داشته باشیم همسرمان هم مثل خودمان مردانه یا زنانه عمل کند باعث دلزدگی زناشویی می‌شود.

احمدی در پایان با بیان اینکه خودتان رابطه را تازه نگه دارید، تصریح کرد: در روزهای اول ازدواج همه چیز تازه و هیجان‌برانگیز است اما وقتی که همه چیز تکراری شد، زن و شوهر کم کم از هم دلزده می شوند. در این مواقع با گذاشتن انرژی برای رابطه می‌توان آن را همچنان هیجان پرانگیز نگه دارد. سعی کنید همسرتان را غافلگیر کنید، هر چند وقت برنامه دو نفره هیجان برانگیز برای هم بگذارید. به هم ابراز احساسات کنید. اگر مشکلی هم پیش آمد با هم مطرحش کنید یا با مشورت گرفتن از یک مشاور خانواده آن را حل کنید.
منبع : مجله سپیده دانایی

شخصیت شناسی: برون گرای خجالتی کیست؟


اضطراب های اجتماعی شدید

اضطراب اجتماعی باید در حد اعتدال باشد

 

آیا از میزان نگرانی و اضطراب اجتماعی خود در زمانی که اتفاقات عجیب یا غیرعادی رخ می دهد، آگاه هستید؟ به سوالات این آزمون پاسخ دهید تا واقعیت را دریابید. شاید به کمک فردی نیاز پیدا کنید تا برای یافتن پاسخ صحیح به شما کمک کند؛ حتی می توانید از او بخواهید که به جای شما به سوالات پاسخ بدهد.

بهتر است زمانی که هر دو نفرتان به تمام سوالات پاسخ دادید، آنها را با یکدیگر مقایسه کنید. این آزمون به شما کمک می کند تا بفهمید آیا گرفتار اضطراب اجتماعی می شوید یا خیر و اگر پاسخ مثبت بود، بتوانید میزان آن را ارزیابی کنید.

بگویید در شرایط مختلفی که در آزمون نام برده شده است، چه میزان مضطرب یا ناراحت می شوید:

1- رویارویی با پلیس
الف) مضطرب نمی شوم     ب) کمی مضطرب می شوم     ج) بسیار مضطرب می شوم

2- گردهمایی عادی با آشنایان و همکاران
الف) مضطرب نمی شوم     ب) کمی مضطرب می شوم     ج) بسیار مضطرب می شوم

3- انتظار در مطب پزشک و در جمع افراد غریبه
الف) مضطرب نمی شوم     ب) کمی مضطرب می شوم     ج) بسیار مضطرب می شوم

4- صحبت با مدیر در مورد افزایش حقوق یا صحبت با معلم برای بالا بردن نمره امتحان
الف) مضطرب نمی شوم     ب) کمی مضطرب می شوم     ج) بسیار مضطرب می شوم

5- صحبت کردن در یک جلسه اداری با حضور روسای مجموعه
الف) مضطرب نمی شوم     ب) کمی مضطرب می شوم     ج) بسیار مضطرب می شوم

6- تلفنی صحبت کردن با همسر در حضور غریبه ها
الف) مضطرب نمی شوم     ب) کمی مضطرب می شوم     ج) بسیار مضطرب می شوم

7- مصاحبه کاری برای یک شغل عالی
الف) مضطرب نمی شوم     ب) کمی مضطرب می شوم     ج) بسیار مضطرب می شوم

8- بحث کردن در مورد مسائل اجتماعی و غیرشخصی در جمع
الف) مضطرب نمی شوم     ب) کمی مضطرب می شوم     ج) بسیار مضطرب می شوم

9- حضور در گروهی جدید که به لحاظ مذهبی، خانوادگی و نژادی با شما متفاوتند
الف) مضطرب نمی شوم     ب) کمی مضطرب می شوم     ج) بسیار مضطرب می شوم

10- ملاقات با یک دوست قدیمی هنگام خرید وسایل کاملا شخصی یا هنگام خرید از یک مغازه که اجناس ارزان قیمت می فروشد
الف) مضطرب نمی شوم     ب) کمی مضطرب می شوم     ج) بسیار مضطرب می شوم

 

اضطراب های اجتماعی شدید,حساسیت اجتماعی

هر چه اعتماد به نفس پایین تر باشد،اضطراب اجتماعی بیشتراست

 

اکنون برای محاسبه امتیازاتتان به هر پاسخ الف، یک امتیاز، پاسخ ب، دو امتیاز و پاسخ ج، سه امتیاز بدهید.


* امتیاز 24 تا 30
شما اضطراب های اجتماعی شدیدی را تحمل می کنید و احتمالا یکی از درگیری های ذهنی مهم شما این است که دیگران در موردتان چه فکری می کنند. اینکه بیش از حد به تاثیر بر روی دیگران اهمیت دهید، نشان دهنده عدم ثبات شخصیتی و احساس ناامنی درونی شماست. این وضعیت شما را بیش از هر فرد دیگری آزار می دهد و در صورتی که متعادل نشود، ممکن است شما را منزوی کند.

* امتیاز 18 تا 24
حساسیت اجتماعی شما در حد متعادل است. شما برای برآوردن انتظاری که جامعه و دیگران از شما دارند، تعادل را رعایت می کنید؛ به نحوی که نه خودتان آزار می بینید و نه دیگران را آزار می دهید.

شما حس می کنید دیگران در حد معقول شما را می پذیرند؛ در واقع از تصویری که در اجتماع از خود ارائه داده اید، راضی هستید. شما به خوبی می دانید در موقعیت های اجتماعی جدید چگونه باید رفتار کنید تا بازتاب دلخواه تان را داشته باشید.

* امتیاز 10 تا 17
هنگامی که در جمع هستید، به خوبی آرامش تان را حفظ می کنید و بسیاری اوقات در این شرایط کاملا آرام و خونسرد هستید. اینکه دیگران شما را چگونه می بینند و چه نظری در موردتان دارند، برایتان مهم نیست. در حقیقت شما نسبت به نظر دیگران در مورد خود بی اعتنا هستید. تصویری که از خودتان می بینید و به جامعه ارائه می کنید، بیشتر مطابق با استانداردهای شخصی خودتان است و کمتر به اصول و قواعدی که جامعه به عنوان یک رفتار پذیرفته شده وضع کرده است، اهمیت می دهید.

به اعتقاد روانشناسان بررسی اضطراب های اجتماعی از سخت ترین مطالعات است؛ چون باید این مسئله را از دو دیدگاه در نظر گرفت؛ اول، آنچه خود فرد می گوید مانند آنچه که این آزمون بررسی کرده است و دوم، رفتارهای اجتماعی نظیر صحبت کردن در جمع با صدای بلند و با اعتماد به نفس بالا یا گوشه گیری و انزوا.

بسیاری از افراد در اجتماع و در حضور جمعی غریبه احساس اضطراب و نگرانی می کنند اما می توانند خود را کنترل کرده و نگرانی خود را پنهان کنند. در روانشناسی به این افراد «برون گراهای خجالتی» گفته می شود. این افراد آموخته اند که در عین اضطراب، نگرانی و ناراحتی؛ بر خود مسلط شوند و رفتار متعادلی داشته باشند. تحقیقات نشان می دهد هر چه اعتماد به نفس فردی پایین تر باشد، اضطراب اجتماعی بیشتری را تجربه می کند.

این افراد ترجیح می دهند کمتر در جمع باشند و کمتر با دیگران به خصوص افراد غریبه قرار ملاقات بگذارند و چون درک درستی از خود و توانایی هایشان ندارند، در حضور دیگران احساس می کنند نسبت به آنها در سطح پایین تری قرار دارند؛ به همین دلیل دوست ندارند دیگران کاستی های آنها را ببینند و بنابراین تصمیم می گیرند منزوی و دور از جامعه بمانند.

همین مسئله موجب می شود مهارت های اجتماعی کمتری را بیاموزند؛ چون بسیاری از مهارت های ارتباطی و اجتماعی را هنگام برقراری ارتباط با دیگران و هنگام حضور در اجتماع می آموزیم.

این افراد شخصیت اجتنابی دارند و از هر چیزی که مضطرب شان کند، اجتناب می کنند. این افراد نسبت به عکس العمل دیگران و بازتاب رفتارهایشان بسیار حساسند و برای محافظت از خودشان تصمیم می گیرند منزوی و تنها بمانند. تنهایی موجب می شود دیگران از نقاط ضعف آنها مطلع نشوند و به همین خاطر احساس آرامش بیشتری می کنند.

از آنجایی که این مشکل موجب می شود فرد نتواند مهارت ها و توانایی های خودش را نشان داده و استعدادهایش را پرورش دهد، روانشناسان توصیه می کنند افرادی که چنین ویژگی هایی دارند، حتما باید با کمک کارشناس و افراد متخصص نسبت به رفع مشکل خود اقدام کنند تا بتوانند با نشان دادن توانایی های واقعی خود، از زندگی شان لذت بیشتری ببرند و ارتباطات سالم، شاد و زیباتری را تجربه کنند.

منبع:مجله موفقیت

7 گام برای خلق زندگی مطلوب

همه ما آرزو داریم کارهای بزرگ انجام دهیم و صاحب عالی ترین وضعیت ها باشیم. با این وجود بسیاری از ما به نتایج مطلوب خود دست نمی یابیم. شکایت می کنیم که موفقیت کافی در زندگی مان نداریم.

انگشت اشاره خود را به سوی مشکلات بیرونی که برای مان اتفاق می افتند می گیریم و زندگی را مشکل تر می کنیم. اما آن چه که باید درک کنیم و به ذهن بسپاریم این است که بزرگی در درون تمامی ما وجوددارد. این ما هستیم که باید آن را از درون خود بیرون بکشیم. صرف نظر از شرایط شخصی، جو اقتصادی و دسترسی به منابع، این درک به ما کمک می کند تا به این نکته پایبند باشیم که هر یک از ما بیش از آن چه که فکر می کنیم قدرتمند هستیم.

همه ما این توانایی را داریم که در زندگی مطلوب خود را بسازیم. تنها باید بدانیم که چگونه آن را انجام دهیم. آیا فرمول دقیقی وجود دارد؟ خیر. اما جنبه های خاصی وجود دارند که افراد موفق به نمایش می گذارند و هرکسی می تواند آن را انجام دهد. آن ها نمی توانند جهش آغازین زندگی تان باشند و آن چه را که برای زندگی تان می خواهید، جذب کنند. به سختی می توانید فرد موفقی را بیابید که از این 7 نکته پیروی نکرده باشد:

خلق زندگی مطلوب, موفقیت در زندگی, زندگی عالی

1- مسوولیت زندگی خود را کمتر از 100 درصد قبول نکنید
یکی از افسانه های فراگیر این است که شما مستحق یک زندگی عالی هستید و این که به هر حال جایی، کسی مسوول پرکردن زندگی ما با شادی مداوم، انتخاب شغلی هیجان انگیز، پرورش خانواده و ارتباطات سعادتمند شخصی خواهدبود. اما واقعیت این است که تنها یک فرد وجود دارد که مسوول کیفیت زندگی شماست. آن فرد شما هستید.

هر نتیجه ای در زندگی شما محصول اعمال شماست. درآمد، قرض، ارتباطات، سلامتی، تناسب اندام و رفتارها. آن شخصی که در آینه بر شما تاثیر می گذارد، راهنمای اصلی زندگی تان است. به او سلام کنید.

فکر می کنم هرکسی در اعماق وجود خود این نکته را می داند اما فکر می کند می تواند یاری کند. بسیاری از افراد با فکر کردن به عوامل بیرونی که منبع خطا، ناامیدی و عدم شادی هستند، زندگی خود را تباه می کنند. اما حقیقت این است که عوامل بیرونی تعیین کننده زندگی شما نیستند. شما کنترل کامل روی کیفیت زندگی خود دارید.

افراد موفق برای افکاری که دارند، تصاویری که در ذهن می بینند و اعمالی که انجاممی دهند، کاملا مسوول هستند. آن ها وقت و انرژی خود را برای سرزنش کردن و شکایت تلف نمی کنند. آن ها تجربیات خود را ارزیابی می کنند و تصمیم می گیرند که آیا نیازی به تغییر آن ها هست یا نه. آن ها با شرایط سخت رو به رو می شوند و به منظور خلق زندگی مطلوب خود خطر می کنند.

2- برای این که چرا در این وضعیت هستید دلیل روشنی داشته باشید
باور من این است که هریک از ما با هدفی به دنیا آمده ایم. شاید شناسایی، تصدیق و احترام به این هدف از مهم ترین کارهای افراد موفق است. آن ها برای درک این که برای انجام چه کاری این جا هستند وقتی می گذارند و سپس با اشتیاق و انرژی آن را دنبال می کنند. اگر نمی دانید که قرار است چه کاری انجام دهید، به نشانه های اطراف خود دقت کنید. کمک و راهنمایی خواستن از دیگران مفید است؛ اما فراموش نکنید که روی خود متمرکز شوید. رفتارهای تان، گرایش ها، علایق و بی علاقگی ها و تجربیات زندگی تان.

آن چه را که کارآیی دارد یا کارآیی ندارد، بشناسید. اگر لازم است تمامی آن ها را بنویسید. با آن چه که کشف خواهید کرد، شگفت زده خواهیدشد.

3- تصمیم بگیرید که چه می خواهید
به نظر ساده می رسد، اما مشکل اینجاست: بسیاری از افراد را می بینیم که بسیار پرمشغله هستند، اما راضی نیستند و احساس نمی کنند که کار مطلوبی انجام می دهند. آن ها از نظر جسمی خسته اند، از نظر روحی خشک هستند. بسیار از آن چه که دوست دارند باشند دورند. گویی روی تردمیل می دوند و به سرعت به ناکجا می روند. چرا؟ زیرا آن چه را که می خواهند طراحی نکرده اند و بعد برای رسیدن به آن گام برنداشته اند.

به جای شناسایی اهداف خاص، مراحل مهم و رویاها (منظورم رویاها و اهداف بزرگ است) خود را با کارهای روزمره و پرداختن به امور بی اهمیت سرگرم می کنند. در پایان هم... می توانید حدس بزنید... انرژی زیادی را هدر می دهند. در ضمن، دیگر الهاماتی ندارند و با وجودشان در ارتباط نیستند و یک زندگی نامتعادل را تجربه می کنند.

یکی از مهم ترین دلایل این که چرا بسیاری از افراد به آن چه می خواهند نمی رسند این است که تصمیم نگرفته اند که چه می خواهند. آن ها آرزوهای خود را به روشنی و با جزییات دقیق تعریف نکرده اند. موفقیت از نظر شما چگونه است؟ تعریف همه از موفقیت یکسان نیست و نباید هم باشد.

اجازه ندهید که احساسات متمایل به زشتی و سیاهی، مانعی در برابر بزرگ آرزوکردن تان باشد. به محض این که در رویایی بزرگ غرق می شوید و واقعا آن را دنبال می کنید، ذهن ناخودآگاه خلاق تان با ایده هایی بی نظیر برای تحقق آن ظاهر می شود. جذب افراد، منابع و موقعیت های موردنیاز برای تحقق رویای تان را آغاز خواهید کرد. رویاهای بزرگ نه تنها الهام بخش هستند، بلکه دیگران را وا می دارند که نقشی بزرگ ایفا کنند.

خلق زندگی مطلوب, موفقیت در زندگی, زندگی عالی

4- باور داشته باشید که امکان پذیر است
در گذشته دانشمندان بر این باور بودند که انسان به به اطلاعاتی که از دنیای بیرون ذهن جریان می یابند، پاسخ می دهند. اما امروز دریافته اند که برعکس، ما به آن چه که ذهن، براساس تجربیات گذشته انتظار رخ دادنش را دارد، پاسخ می دهیم. درواقع ذهن دستگاهی بسیار قدرتمند است؛ می تواند هرچیزی را که می خواهید در اختیارتان قرار دهد. اما شما باید باور کنید آن چه که می خواهید امکان پذیر است.

همچنان که در باور کردن خود گام بر می دارید، صدای بخش شکایت کردن را به حداقل برسانید. به آن چه که درباره اش شکایت می کنید دقت کنید. چاق هستم. خسته ام. از قرض خلاص نمی شوم. شغل بهتری نمی یابم. ارتباطم با پدرم را نمی توانم تحمل کنم. هرگز نیمه گمشده ام را نمی یابم. شکوه ها و شکایت های خود را بررسی کنید. احتمال بسیار زیادی وجود دارد که بتوانید کاری برای آن ها انجام دهید. آن ها در مورد افراد دیگر، چیزهای دیگر یا وقایع دیگر نیستند. آن ها درباره شما هستند.

5- خود را باور داشته باشید
اگر می خواهید در خلق زندگی رویایی تان موفق باشید، باید باور داشته باشید که توانایی تحقق بخشیدن به آن را دارید. نام آن را احترام به خود، اعتماد به نفس یا تایید خود یا هرچیز دیگری که بگذارید، باوری عمیق است که نسبت به آن دارید. توانایی ها، منابع داخلی، استعدادها و مهارت ها برای خلق نتیجه ی رویایی تان.

تصمیم بگیرید که باور دارید که تمام تجربیات خود را خلق می کنید. خودتان، موفقیت را تجربه خواهید کرد و همین شما درد، تلاش و ستیز را نیز تجربه خواهیدکرد. کمی عجیب به نظر می رسد، اما قبول این سطح از مسوولیت، قدرت بخش است. بدین معنی ست که شما می توانید کاری انجام دهید. تغییر ایجاد کنید و هرچیزی باشید برخورد با موانع تنها بدین معنی ست: تپه ای کوچک برای جهش از روی آن.

6- تبدیل به منفی نگر معکوس شوید
این نکته رک و بی پرده است: تصور کنید که چقدر موفقیت آسان تر می شد اگر همیشه از جهان انتظار داشتید که از شما پشتیبانی کند و موقعیت هایی را برای تان فراهم سازد. افراد موفق فقط همین کار را می کنند.

7- قدرت هدف گذاری را آزاد و رها بگذارید
متخصصان علم موفقیت می دانند که مغز ارگانیسمی هدف جوست. هر هدفی که به ذهن ناخودآگاه خود می دهید، شب و روز کار می کند تا به آن برسد. به منظور درگیرکردن ناخودآگاه تان، هدف باید قابل ارزیابی باشد. وقتی هیچ معیاری برای ارزیابی وجود ندارد، تنها چیزی که می خواهید یک آرزو، یک ترجیح یا یک ایده خوب است.

گاهی فقط نیاز داریم که یک  هدف اولیه تعیین کنیم تا راه را آغاز کنیم و این خوب است. حداقل کمی فعالیت به همراه دارد تا به آن برسیم. قدم اول می تواند تغییری فوری در حوزه خاصی از زندگی تان باشد. آیا از چیزی که هم اکنون در حال رخ دادن است خشنود هستید؟ برای مطلوب تر کردن آن درخواستی نکنید و با خودتان قدمی بردارید تا تغییری ایجاد کنید.

ممکن است ایجاد تغییر برایتان ناراحت کننده و دشوار باشد. شاید مجبور باشید که وقت، پول و یا تلاش بیشتری صرف کنید. شاید کسی بخاطر آن ناراحت شود و یا باعث شود که از تصمیم خود احساس بدی داشته باشید، شاید تغییر دادن دشوار باشد و یا موقعیتی را از دست بدهید، اما ادامه دادن انتخاب شماست، پس چرا به شکایت ادامه می دهید؟ یا می توانید برای آن کاری بکنید یا نه. انتخاب شماست و برای انتخاب خود مسئول هستید.

اکنون زمان برنامه ریزی گامهای بعدی برای ادامه حرکت و پیشروی سریعتر رسیده است.
آیا این فکر که می توانید زندگی خود را تبدیل به آن چیزی کنید که می خواهید باشد، احساس آسودگی به همراه ندارد؟ آیا شگفت انگیز نیست که موفقیت هایتان به شخص دیگری بستگی ندارد؟

بنابراین اگر لازم است که تنها یک کار انجام دهید تا امروزتان با دیروز فرق داشته باشد، چنین عمل کنید: مسئولت 100% تمامی جوانب زندگی تان را برعهده بگیرید. برای ایجاد تغییر تصمیم بگیرید، هر بار یک قدم. وقتی فرایند را آغاز کردید، کشف خواهید کرد که با کنترل افکار، تصویرسازی ذهنی و اعمال خود می توانید به آن چه که می خواهید دست یابید.

استقبال ساده از تشریف‌فرمایی بهار


استقبال از بهار, آمدن بهار ,زیباترین فصل سال

کم‌کم به هفته‌های آخر سال نزدیک می‌شویم و این روزها با تمام زیبایی که به خاطر آمدن بهار با خود به همراه دارد، با حس و حال عجیبی آمیخته است که نمی‌توان منکر رگه‌های پنهان اضطراب در آن شد.

شاید تعطیلات طولانی در کشور ما که حتی رفتن به یک پزشک متخصص را باید برای چند هفته فراموش کنیم یکی از دلایل آن باشد، زیرا در هفته‌های آخر سال تمام کارهای عقب‌مانده‌مان صف می‌کشند تا قبل از تعطیلات انجام شوند. اما استقبال از بهار این زیباترین فصل سال که زیبایی‌اش نه‌تنها در رنگ‌های درختان و گل‌ها، بلکه در معانی زیبایی است که برای ما انسان‌ها به همراه دارد و در هفته‌های بعد در مورد آن بیشتر صحبت می‌کنیم، باید خیلی آسان‌تر از این چیزی باشد که تعریف کرده‌ایم.

 

با تمام احترام و علاقه‌ای که به فرهنگ اصیل و دوست‌داشتنی‌مان داریم، نمی‌توانیم منکر این واقعیت شویم که گاهی زیبایی لحظاتی خاص را به خاطر عرف و باید و نبایدهای فرهنگی‌مان از دست می‌دهیم. نگاهی به مراسم ازدواج در کشورمان بیندازید. زیباترین اتفاق زندگی هر کس، یافتن همراه زندگی است، اما آداب و رسوم دست و پاگیر که به بهانه فرهنگ ایرانی وارد این اتفاق زیبا می‌شود، گاهی بقدری سخت و طاقت‌فرساست که جوان قید یافتن شریک زندگی را می‌زند و عطایش را به لقایش می‌بخشد.

در حالی که می‌توان خیلی زیباتر و ساده‌تر، ازدواج کرد و از مراحل آشنایی تا زیر یک سقف رفتن، به جای تحمل استرس، لذت برد. ازدواج که بیشتر مواقع یک‌بار در زندگی فرد اتفاق می‌افتد، اما آمدن بهار و استقبال از آن یک اتفاق هر ساله است پس لزوم بازنگری در باید و نباید‌های فرهنگی برای تشریف‌فرمایی بهار، لازم و ضروری است در غیر این صورت خانواده‌ها هر سال به جای لذت مضاعف در این روزها، استرس و در نتیجه اختلافات مضاعف را تجربه می‌کنند.

چاردیواری‌ها شباهت عجیبی به هم دارند، بعضی‌ها چهل متر و بعضی‌ها چهارصد متر هستند اما در نهایت، همه‌شان یک آشپزخانه، یک آیفون، یک گاز و... دارند. همان‌طور که خانه‌هایمان شبیه هم است با کمی اختلاف سایز و قیمت اجناس چیده شده در آن، دغدغه‌های زندگی‌مان هم شبیه هم است. این روزها همه خانه‌ها گرفتار حرف‌های مشابهی هستند که باید به کمک هم کاری کنیم تا این حرف‌ها کمرنگ شود تا بتوانیم رنگارنگی بهار را ببینیم. با هم نگاهی به حال و هوای این روزهای چاردیواری‌مان بیندازیم.
 
عید کجا بریم سفر؟
درست است که طبیعت زیباترین جلوه‌اش در فصل بهار است، اما سفرهای نوروزی باتوجه به هزینه‌های بالای این روزها و مشکلات اقتصادی برخی خانواده‌ها، یک دردسر جدی در اولین ماه سال است. سفر، روح را آرام می‌کند، درس زندگی به فرزندان می‌آموزد و فرصت یک نفسگیری برای روزهای آینده را می‌دهد، اما اگر قرار باشد به یک کار اجباری آن هم به دلیل حرف مردم یا این‌که چون همه می‌روند سفر ما هم باید برویم، تبدیل بشود، دیگر هیچ‌کدام از خاصیت‌هایش را نخواهد داشت. چند سالی است که موج سفرهای خارجی هم به راه افتاده است و دیگر حتی خانواده‌هایی که سطح اقتصادی متوسط رو به بالایی دارند هم از نگرانی کجا برویم در امان نیستند، زیرا هزینه این سفر‌ها حتی برای آنها هم مشکل است.

می‌شود به جای یک سفر پر هزینه و چند روزه چند سفر یکروزه و کم‌هزینه داشت. به طبیعت زیبای اطراف محل سکونت سرک کشید و زیبایی‌هایی را دید که برای دیدنش به دلار و سفر خارجی نیازی نیست. باید از شرایط لذت برد و بهار بهترین زمان برای تمرین دیدن زیبایی‌هاست.

استقبال از بهار, آمدن بهار ,زیباترین فصل سال

خرید‌های پر حاشیه به بهانه عید
یکی از قوانین فرهنگی ما برای استقبال از بهار، نو‌نوار شدن و خرید لباس عید است، اما زندگی پدران ما به گونه‌ای بود که در تمام طول سال خرید خاصی انجام نمی‌دادند و عید بهانه‌ای می‌شد تا خودشان و خانواده را نونوار کنند، اما این روزها وضع فرق کرده است. تقریبا در تمام طول سال هر خانواده‌ای باتوجه به بودجه خود خرید‌های لازم و حتی غیر لازمی دارد که واقعا نیازی به خرید در روزهای پایانی سال و در ازدحام مغازه‌ها و خیابان‌ها نیست.

البته نه این‌که خرید عید را به کل تعطیل کنیم، اما می‌توانیم خیلی مختصر‌تر و در حد نیاز و قبل از رسیدن به روزهای آخر این کار را انجام دهیم. بخصوص برای بچه‌ها که خرید عید حال و هوای دیگری دارد، اما آن را به یک تکلیف برای خودمان و خانواده‌مان تبدیل نکنیم زیرا متضرر می‌شویم.

تکاندن خانه و خستگی‌های به جا مانده
خانه‌تکانی یکی از قوانین زیبا و پر مفهوم شب‌های عید در فرهنگ ماست. تمیزی باعث آرامش است و خانه جایی است که باید تمیز و مرتب باشد تا افراد بتوانند در آن به آرامش روحی برسند، اما اگر بخواهیم در دو روز تمام خانه را بتکانیم و مثل یک مشق اجباری که در آخر شب می‌نویسیم و کسل و خسته‌مان می‌کند، روزهای آخر سال را به شست‌وشوی در و دیوار مشغول باشیم، دیگر لذت این خانه بهاری را نخواهیم برد. زمستان‌های سخت قدیم و خانه‌هایی که با انواع وسایل دود‌زا گرم می‌شد، چاره‌ای جز این نداشت که وقتی کرسی‌ها را جمع می‌کردند و به بهار نزدیک می‌شدند، خانه را که چندان بزرگ و پر وسیله نبود، خیلی خوب تمیز کنند. آن زمان از پرده‌های چند لایه تشریفاتی در پشت پنجره‌های خانه خبری نبود. این همه تیر و تخته و وسایل اضافی دردست و پا موج نمی‌زد و خانه‌تکانی هر چندسختی خودش را داشت، اما کاری بود که با قاعده و بخوبی انجام می‌شد.

حال که بیشتر خانه‌ها با شوفاژ و بخاری‌های بدون دوده گرم می‌شوند و زمستان‌مان هم از زمستانی افتاده، خانه‌تکانی کمی متفاوت شده است. لزومی ندارد در چند روز و به صورت فشرده تمام در و دیوارها را بشوییم و خانه را بتکانیم. می‌شود در طول چند هفته و هر بار یک قسمت از خانه را تمیز کرد. بهتر و راحت‌تر این است که نظافت خانه در تمام طول سال انجام شود. برای مثال دیوارهای اطراف کلید و پریزها که جای دست در آن می‌ماند، هر ماه تمیز شود. لوستر‌ها سه ماه یک‌بار برق بیفتد، فرش‌ها و مبل‌ها چند وقت یک‌بار لکه‌گیری شود و خلاصه تمیز‌کردن شیشه‌ها و شستن پرده‌ها بماند برای ماه اسفند تا به‌جای آن‌که با ورود به این ماه، فریاد بزنیم: بازهم خانه‌تکانی! خیلی راحت و بی‌دردسر در چند روز بتوانیم خانه‌مان را تمیز و بهاری کنیم.