یکی از
مهارتهایی که لازمه موفقیت در هزاره سوم است، استفاده بهینه و موثر از
زمان و به عبارتی مدیریت نمودن زمان است. به این معنا که از فرصتها و
لحظههایی که در اختیار داریم بهترین استفاده را داشته باشیم. زیرا زمان،
منبع منحصر به فردی است که اگر تلف شود، جایگزینی برای آن وجود ندارد.
بنابراین ضروری است تا جهت جلوگیری از اتلاف بیهوده وقت، در مورد بایدها و
نبایدها تصمیمگیری کنیم. برای اینکه کمتر از فرصتهایی که به راحتی از دست
می دهیم، ناله سر دهیم و قضا و قدر را بانی و باعث تمام سهل انگاریهای خود
نماییم، می بایست تکنیک هایی را برای استفاده بهینه از گنج گرانبهایی که
به تکتک ما هدیه داده شده است، بکار بریم:
با برنامه ریزی پیش برویم
برنامهریزی،
مادر تمام بیبرنامگیهاست. «دراکر» اندیشمند برجسته مدیریت، معتقد است:
اگر نتوانیم برای وقت خود برنامهریزی کنیم هیچ چیز دیگر را هم نمی توانیم
اداره کنیم. بنابراین اگر در هر نقشی (همسر، پدر، مادر، فرزند، کارمند،
رئیس و ...) که هستیم و وظایف بیشماری نیز بر دوش داریم، میبایست برای هر
کدام از نقشهای خود برنامه ریزی کرده و مدت زمانی را برای هر یک از آنها
در نظر بگیریم. در غیر این صورت، آن نتیجه و کارآیی که انتظار داریم را
بدست نخواهیم آورد.
تمام کارهایمان را روی کاغذ بیاوریم
داستان
مشهوری در مورد فهرست کردن کارها و تاثیر آن بر بهرهوری منسوب به آقای
«چارلز شواب» مدیر عامل شرکت فولاد وجود دارد. وی از مشاور خود خواست تا
روشی برای انجام کارهایش برای استفاده درست از زمان به وی بیاموزد. مشاور
به وی گفت من به شما روش آسان و موثری یاد می دهم که بازدهی کار شما را تا
پنجاه درصد افزایش می دهد. آنگاه مشاور یک برگ کاغذ سفید به «شواب» داد و
به وی گفت شش مورد از کارهای مهمی که می بایست فردا انجام دهد در آن بنویسد
و آنها را به ترتیب اهمیت شماره گذاری کند و از وی خواست که از روز بعد
کارهایش را به ترتیب اولویت از مورد اول شروع کند و پس از آن که تمام شد
سراغ دومین مورد برود و همین روش را تا آخرین مورد ادامه دهد. نقل می کنند
که آقای «شواب» پس از به کارگیری این روش، آنرا بسیار مفید یافت و دستور
داد که کلیه کارمندانش نیز از همین روش استفاده کنند. وی در این باره می
گوید: از آن به بعد من و کارکنانم، ابتدا به انجام و اتمام لازمترین و
مهمترین کارهای روزانه می پردازیم.
دزدان زمان را بشناسیم
میهمانان
ناخوانده، تلفنهای مزاحم و غیرضروری، نداشتن انضباط کاری، سستی و
بیارادگی در تصمیمگیری، دوباره کاری، روشهای غیر صحیح و عادات نادرست
مطالعه، ناتوانی در «نه» گفتن به خواستههای دیگران، نداشتن تمرکز حواس،
عادت امروز و فردا کردن، صحبتهای کم اهمیت، مطالعه مطالب کم اهمیت و
غیرضروری، ترس از شکست، تلویزیون و مواردی از این قبیل راهزنان وقت ما
هستند. بطوریکه مدت زمان زیادی را به خود اختصاص داده و هیچ نتیجه و سودی
برای ما جز هدر دادن وقتمان ندارند. با حذف یا کم نمودن تمام کارهایی که
انجام آنها از اهمیت ناچیزی برخوردار است، می توانیم کارهای خود را با سرعت
بسیار بیشتری به اتمام برسانیم.
از زمانهای مرده استفاده کنیم
اوقاتی
که در حال قدم زدن، رانندگی، انتظار و ... هستیم، بهترین زمان برای تفکر
درباره بهتر انجام دادن کارهایمان است. نگذاریم این زمانها به بیهودگی تلف
گردند، بلکه سعی کنیم از آنها به خوبی استفاده نماییم.
در گذشته توقف نکنیم
گذشته
را با تمام خوبیها و بدیها به دفترچه خاطراتمان بسپاریم. حال را دریافته
و افقهای زیبایی را برای فردای خود ترسیم کنیم. تنها از گذشته خود درس
بگیریم و به عنوان موتوری برای حرکت رو به جلو از آن استفاده کنیم نه برای
حرکت به عقب و درجا زدن.
در خود انگیزه ایجاد کنیم
میل
یا اراده انجام کاریاانگیزش، عامل اساسی در ایجاد تلاشها و فعالیتها
است. به دیگران قول بدهیم که کاری را تا مدت زمان معینی به اتمام خواهیم
رساند. قول دادن به دیگران در ما انگیزه ایجاد میکند تا سر وقت کارمان را
تحویل دهیم.
وقتی جوانتر بودم، وقتی اوضاع خوب و آنطور که دوست داشتم پیش
نمیرفت واقعاً نمیتوانستم درسی از آن بگیرم. نمیتوانستم به تصویر بزرگ نگاه کنم
و بتوانم از پیشامدهای بدی که برایم اتفاق افتاده درس بگیرم.
اما،
هر بار که اوضاع زندگی آنطور که میخواهید پیش نمیرود، میتوانید چیزهایی زیادی
از آن یاد بگیرید.
یکی
از بهترین کارهایی که میتوانیم بکنیم این است که وقتی اوضاع طبق برنامههای ما پیش
نمیرود، به همه ماجراهایی که اتفاق افتاده خوب فکر کنیم و تا جاییکه میتونیم از
همه تجربیاتمان درس بگیریم و خودمان را برای موفقیت در آینده آماده کنیم.
10 درسی که باید
از شکست بگیریم:
1. واقعاً چیزی به اسم شکست وجود ندارد. بله، ممکن است اوضاع بد پیش برود
یا مطابق برنامه ما پیش نرود اما واقعاً چیزی به اسم شکست وجود ندارد زیرا همیشه
یک دلیل خوب برای خوب پیش نرفتن اوضاع و درسی برای آموختن از آن وجود دارد. در
طولانی مدت، هر اتفاقی که میافتد به صلاح شما خواهد بود.
2. اگر به دلایلی اشتباه چیزی را میخواهید، هیچوقت آنطور که شما دوست
دارید انجام نخواهد شد.
3. میتوانید از این واقعیت بعنوان یکی از قویترین انگیزهها برای
موفقیت در آینده استفاده کنید که اول کار، اوضاع آنطور که شما دوست دارید پیش
نرفته است. اگر تصمیم بگیرید که به همه چیز درست نگاه کنید، اشتیاقتان برخواهد گشت.
4. همیشه و در همه جا پشتکار، تعهد و تلاش نتیجه میدهد.
5. بعد از اینکه چیزی برخلاف میل شما پیش رفت، اگر تصمیم بگیرید که از
آن درس بگیرید و توجهتان را به ارتقاء کاری که میخواستید انجام دهید معطوف کنید
(به جای اینکه خسته و ناامید شوید)، خواهید دید که عملکردتان به طرز قابلملاحظهای
بهتر میشود و در کارتان پیشرفت میکنید.
6. بعد از شکست، سه کار خوبی که میتوانید انجام دهید اینها هستند: (1)
دلایل شکستتان را بررسی کنید (2) درس بگیرید (3) اگر چیزی است که واقعا میخواهید
و فکر میکنید باید آن کار را انجام دهید، بلافاصله دوباره تلاش کنید.
7. امتحان کردن، ریسک کردن و موفق نشدن خیلی بهتر از این است که فقط عقب
بنشینید و به این فکر کنید که اگر شکست بخورید چه خواهد شد.
8. تنها نتیجه بدی که شکست میتواند داشته باشد این است که انگیزه
دوباره امتحان کردن را از دست بدهید.
9. هیچ نیازی به خجالت کشیدن نیست زیرا همه آدمها در جایی از زندگی خود
شکست میخورند. فقط شما نیستید که شکست خوردهاید.
10. خیلی از پیشرفتها در نتیجه یک شکست ایجاد شدهاند. چیزهایی که دوست
دارید را دنبال کنید. چیزی برای از دست دادن ندارید و تازه خیلی چیزهای عالی به
دست خواهید آورد.
امروز بهتر از دیروز زندگی کنید.
شما چه درسهایی از شکست گرفتهاید؟ افکار و نظراتتان را برای دیگران
بیان کنید.
آلفرد بینه در سال ۱۹۰۵ اولین آزمون هوش را طراحی کرد تا استعداد بالقوه دانش آموزان دبستانی نه چندان ثروتمند را برای مقاطع بالاتر آموزشی تعیین کند. اساسا بینه آزمونی را برای پیش بینی موفقیت دانشگاهی طراحی کرد.
متاسفانه، اگرچه هوش از موضوعاتی است که در حوزه روان شناسی بسیار مورد بحث قرار گرفته است، تعریف استانداردی درباره آن وجود ندارد. شاید بتوان به صورت کلی هوش را توانایی آموخیتن و کاربرد مهارت هایی تعریف کرد که برای سازگاری موفقیت آمیز با نیازهای فرهنگ و محیط فرد لازم است. وجه اشتراک بیشتر آزمون های هوشی آن است که ضریب هوش (IQ) انسان را اندازه گیری می کند. ضریب هوشی (IQ) به تنهایی نمی تواند هوش کلی افراد را اندازه گیری کند. زیرا IQ اساسا استعداد تحصیلی را اندازه گیری می کند.
به گفته هاوارد گاردنر، روان شناس مشهور دانشگاه هاروارد، هوش یک توانایی یک بعدی نیست. هوش های چندگانه وجود دارند. نظریه هوش چندگانه گاردنر توجه بسیاری را جلب کرده است. او هفت نوع اصلی هوش را معرفی کرد. تونی بوزان، نویسنده و محقق مشهور انگلیسی معتقد است که ده نوع هوش اولیه وجود دارد:
● هوش کلامی (زبانی):
به درک معنای واژه ها و استدلال از طریق کلمات اشاره دارد. شاعران، نویسندگان و سخنوران چیره دست به میزان زیادی این توانایی را دارند. موفقیت تحصیلی به این هوش بستگی دارد، بخش اعظم آزمون های پیشرفت و IQ این توانایی را می سنجیدند، در جوامع امروزی این هوش محور توجه است.
● هوش عددی:
نوعی توانایی ریاضی - منطقی است. دانشمندان، حسابداران و فیزیک دانان بیش از دیگران از این توانایی بهره مندند و موفقیت تحصیلی به آن بستگی دارد. بخش اعظم آزمون های IQ و پیشرفت براساس این توانایی بوده است، در جامعه تحسین برانگیز است، ولی دور از دسترس پنداشته می شود.
● هوش فضایی:
نوعی توانایی تجسم و عملیات فضایی است. بدون آن نمی توان اشکال پیچیده را دستکاری یا خلق کرد. صفحه آرایی ها، ساخت نمونه ها، ساختارها و طرح های گرافیکی به این هوش وابسته است. از طریق این هوش می توان نقشه را خواند و به مقصد رسید. مهندسان، ملوانان، معماران، مجسمه سازان، نقاشان، باغبانان و جراحان به وفور از این هوش بهره می برند.
● هوش میان فردی:
توایی مربوط به ارتباط با افراد و درک آنها. این هوش، به درک بهتر احساس و افکار دیگران منجر می شود. هوش بین فردی شاید پیچیده ترین توانایی و ضروری ترین ابزار برای موفقیت در زندگی باشد، مگر اینکه موفقیت صرفا کسب مدال های جهانی المپیاد ارزیابی شود. فروشندگان موفق، سیاستمداران، معلمان، مشاوران، رهبران مذهبی و رهبران دیگر گروه ها باید هوش میان فردی بالایی داشته باشند.
● هوش درون فردی:
چنان که گفتیم هوش میان فردی توانایی درک و سروکار داشتن با دیگران است، بنابراین هوش درون فردی توانایی درک و سروکارداشتن با خود است. نام دیگر این هوش، بینش شخصی است. درک خود برای همه ما بسیار مهم است. افرادی که با خود سازگارند هوش بین فردی زیادی دارند و کسانی که با خود در جنگ اند، در این بخش کاستی دارند. این هوش ضرورتا توام با دیگر هوش ها نیست. برای مثال برخی از افراد هوش عددی و کلامی بالایی دارند، اما رفتارهای خودتخریبی زیادی از خود نشان می دهند. هیچ یک از استعدادها و توانایی های ممتازشان در دیگر حیطه ها به شادی آنان نمی انجامد. زیرا یا هوش بین فردی آنان نقص دارد یا اینکه کاملا کاربردی (عملیاتی) نیست. به منظور موفقیت در زندگی، باید از خطاهای خود آگاه شویم و آرزوها و ویژگی های شخصی خود را ارزیابی کنیم. البته مشاوره با افراد متخصص به رشد هوش میان فردی و بین فردی کمک می کند.
● هوش فیزیکی (جسمی):
هوش فیزیکی توانایی استفاده درست از بدن و حرکات بدن است. برخی بر این باورند که ورزشکاران افراد باهوشی نیستن دو باید از طریق بازی کردن در گروه ورزشی پیشرفت کنند. اما در حقیقت، ورزشکاران ماهر، هوش فوق العاده ای دارند. ورزشکاران المپیک باهوش اند. هوش بدنی توانایی بالا و پیچیده ای محسوب می شود، زیرا نیازمند محاسبات زیاد، حرکات هماهنگ، تعادل ظریف، وضعیت مناسب اندام و فضاسازی در جهت هماهنگی با بدن شخص است.
● هوش حسی:
منظور از این هوش، توانایی استفاده از حواسی مانند بینایی، شنوایی و بویایی است. بسیاری از ما توانایی استفاده کامل از حس خود را نداریم. می بینیم، ولی مشاهده نمی نکیم؛ می شنویم، ولی گوش نمی دهیم؛ و لمس می کنیم، اما احساس نمی کنیم. ما در فضایی مه آلود زندگی می کنیم. برای آزمون این گفته یک چشم خود را ببندید. ملاحظه کنید با یک چشم چه میزان کمتر می بینید. متاسفانه، بیشتر اوقات ناخواسته این کار را انجام می دهیم. ما برای مدیریت محیط از حس های خود به طور کامل بهره نمی گیریم.
● هوش معنوی:
این هوش توانایی به وجود آوردن زندگی متعادل با جهان، طبیعت و محیط اطرافمان است. یعنی توانایی زیندگی هماهنگ با همه انسان ها و موجودات دیگر. هونش معنوی یعنی باورکردن قدرت خداوند، علاقه به انسانیت و پذیرش حضور یک قدرت والاتر. ثمره این هوش، عشق عالمگیر، مهربانی و ملاطفت به عنوان بخشی از ویژگی شخص است. انبیا، قدیسان و سایر رهبران معنوی دارای چنین هوشی بوده اند. اگر شما این خصیصه را دارید، باهوش اید.
● هوش خلاقانه:
توانایی توجه به موضوعات، اتفاقات و مسائل به شیوه ای کاملا تازه و بدیع حاصل این هوش است. افکار خلاق در مقابل افکار متعارف قرار می گیرند. گاهی بعضی از راه حل ها تنها می تواند از یک ذهن خلاق نشات بگیرد. وقتی می گوییم مشکلی قابل حل نیست، منظورمان این است که مشکل از طریق منطق متعارف قابل حل نیست، اما شاید این مشکلات با رویکرد متفاوت به مشکل قابل حل باشد. مثالی از قانون جاذبه زمین می زنیم. همه مردم می بینند که سیب از درخت می افتد، اما نیوتن افتادن سیب از درخت را از دریچه دیگری دید و نیروی جاذبه را کشف کرد.
آزمون های IQ و کلامی براساس تفکر و منطق متعارف است. در تفکر و منطق متعارف برای هر پرسش تنها یک پاسخ وجود دارد. اگر شما آن پاسخ خاص را بدهید، نمره می گیرید. تفکر خلاق یعنی دادن پاسخ های متفاوت؛ پاسخ هایی که از روی عادت به ذهن ما نمی آیند. به همین سبب معمولا افراد خلاق در دوران تحصیل مشکلاتی دارند. آنها اغلب به پاسخ هایی فکر می کنند که برای دیگران نامعقول و عجیب است.
● هوش هوش ها:
توانایی استفاده از سایر هوش ها و قابلیت استفاده از شیوه ای هدفمند، حاصل این هوش است. هیچ یک از ما سطوح کافی از این هوش را نداریم. بسیاری از ما حتی آنچه را که کسب کرده ایم نمی شناسیم. بسیاری با استعدادند و توانایی فوق العاده ای دارند، اما به ندرت به طور کامل از آن بهره می برند. اغلب مردم اولویت ها را نادیده می گیرند و زمانی طولانی را روی موضوعات ناچیز و بی نتیجه تلف می کنند.
بنابراین به نظر می رسد ده نوع هوش وجود دارد، شاید هم بیشتر، بهتر است بگوییم «چندین» هوش. دقیقا نمی دانیم چه تعداد. برای نمونه گاردنر نوع دیگری از هوش را شناسایی کرد: هوش موسیقی، نوابغ موسیقی که از کودکی توانایی فوق العاده ای در این زمینه از خود نشان می دهند دارای این هوش اند. همه افراد ترکیبی از این هوش ها را دارند. در یک برهه زمانی در یک جامعه خاص، برخی از هوش ها از دیگر هوش ها باارزش ترند.
خود را بشناسید و هوش های خود را پرورش دهید. علاوه بر این هوش ها سیال اند. به عبارت دیگر می توانید با تلاش هدفمند در بسیاری از زمینه ها هوش خود را ارتقا دهید. همه انسان ها به نوعی باهوشند، تنها داشتن مدال المپیاد نشان باهوش بودن افراد نیست.
10علت اهمیت آیندهنگری در زندگی
دکتر بن دین/ روانشناس
دوراندیشی یا احتیاط، یکی از 24
توانمندی شخصیای است که به گفته مارتین سلیگمن و پترسون برای روانشناسی
مثبتگرا اساسی است. دوراندیشی را اینچنین تعریف کردهاند؛ «یک جهتگیری
شناختی برای آینده، یک نوع عقلانیت عملی و خودکنترلی است که به طور مؤثر به
دستیابی به اهداف بلندمدت فرد کمک میکند.»
به نظر میرسد که در فرهنگ
غربی، این توانمندی به دلیل آنکه به عنوان ترس تلقی میشود، وجهه و اعتبار
خوبی ندارد. اما ما در اینجا، 10 علت را ذکر میکنیم تا اثبات نماییم که
دوراندیشی و احتیاط استحقاق داشتن یک وجهه بهتر را در بین مردم دارد.
تجربه
خودم این است که برخی از توانمندیهای مشهورتر و معتبرتر از بقیه
توانمندیها مشهورتر و معتبرتر از بقیه توانمندیها مشهورتر و معتبرتر از
بقیه توانمندیها هستند. شجاعت، خردورزی و جدیت توانمندیهایی هستند، که در
بین مردم بسیار مشهور هستند. اما همانطور که اشاره شد دوراندیشی کمترین
توجه را بر میانگیزد. یکی از مهمترین علل این مسئله این است که اکثر افراد
دقیقاً معنا و تأثیر بالقوه این فضیلت را درک نکردهاند. به هر حال ما بر
این اعتقادیم که دوراندیشی نیاز به توجه بسیار بیشتری دارد و من در اینجا
10 علت را برای اثبات این حرفم ارائه خواهم کرد:
1ـ دوراندیشی بد فهمیده شده است. یک لحظه در ذهنتان به تصویری که در
ذهنشان از یک فرد دوراندیش و محتاط دارید، بیندیشید. دوراندیشی را چگونه
تعریف میکنید؟ اکنون این تصویر را با تعریفی که سلیگمن و پترسون از
دوراندیشی ارائه کردهاند مقایسه کنید:
«دوراندیشی یک جهتگیری شناختی
برای آینده، یک نوع عقلانیت عملی و خودکنترلی است که به دستیابی به اهداف
بلندمدت فرد کمک میکند.» افراد دوراندیش آیندهنگری قابل ملاحظهای را
برای پیامدهای اعمال و تصمیماتشان نشان میدهند، در برابر تکانهها و
انتخابهایی که به زبان اهداف بلندمدتشان هستند و تنها اهداف کوتاهمدتشان
را ارضا میکنند، یک دیدگاه منعطف و معتدل به زندگی دارند و سعی میکنند تا
بین اهدافشان تعادلی را برقرار سازند.
2ـ دوراندیشی برای افراد ضعیف
نیست. یک دلیل مهم اعتبار کم دوراندیشی این است که این توانمندی با رکود
تداعی شده است. ما شخص دوراندیش را به عنوان فردی میشناسیم که به این علت
که از جهش و خطر کردن میترسد زندگی را به طور روزمره میگذراند. هر چند،
سلیگمن و پترسون این نکته را یادآوری کردهاند که «اینکه سعی کنیم
انتخابهای آسانی در زندگی داشته باشیم یا اینکه خود را وقف هدفی کنیم که
به ما آسیب میرساند یا جلوی پاداشدهندههای بسیار زیادی را میگیرد،
دقیقاً به همان اندازه بیاحتیاطی ما را در دام تکانههای آنی قرار میدهد.
افراد دوراندیش به اهداف و آرزوهای بلندمدتشان احترام میگذارند و هر وقت
که لازم باشد برای دستیابی به این اهداف خطر میکنند.»
3ـ دوراندیشی به
زندگی متعادل نیاز دارد. به دلایلی، افراد تمایل دارند تا دوراندیشی را با
چند بعد محدود زندگی همچون کار و مسائل مالی ارتباط دهند. اما باید دانست
که دوراندیشی مالی ارتباط دهند. اما باید دانست که دوراندیشی با کل زندگی
ارتباط دارد و افراد دوراندیش برای برقراری تعادل بین اهدافشان در حوزههای
مختلف زندگی تلاش میکنند، برای مثال، به طور منظم صبح زود بیدا شدن و
رفتن به محل کار حتی در روزهای تعطیل اگر به معنای غفلت کردن از خانواده و
ارزشها و اهداف معنوی باشد، دوراندیشی نیست.
4ـ افراد دوراندیش مسیر
خودشان را در زندگی ترسیم میکنند. یک شخص دوراندیش آگاهانه و با هدف زندگی
دوراندیش آگاهانه و با هدف زندگی میکند. او صرفاً به آنچه که در جریان
زندگی پیش میآید واکنش نشان نمیدهد؛ بلکه بر طبق درک اهداف و آرزوهایش
تصمیم میگیرد و عمل میکند.5ـ دوراندیشی تنها برای افراد زاهد نیست.
اجازه دهید تا برای همیشه زاهدمآبی را جدای از دوراندیشی بدانیم. دوراندیشی
با خودانگیختگی یا شور و اشتیاق فراوان ناسازگار است. برای مثال، یک زن
دوراندیش تصمیم میگیرد تا بعد از یک روز طولانی کاری از رفتن به میهمانی
پرهیز کند (زیرا او تمایل ندارد که به تنهایی در نیمهشب به خانه برگردد)،
یک شخص دوراندیش تصمیم میگیرد تا از غذاهای عجیب و غریب و جذاب را در
هنگام گذراندن تعطیلات امتحان کند (اما او تمایل ندارد تا مثلاً یک نوع
غذای ژاپنی را که چند روز بیرون مانده است را بخورد).
6ـ قهرمانان
میتوانند درواندیش باشند. بر خلاف، دوراندیشی، شجاعت توانمندی شخصیای
است که نیاز به تبلیغات یا اصلاح تصویر ندارد. شنیدن یک عمل شجاعانه مو را
بر تنمان سیخ میکند. شجاعت توانمندی شخصیای است که برای آن انگیزه ایجاد
میشود و به داستانهای متعددی در مورد آن گفته شده است. شجاعت استحقاق این
توجه را دارد اما تمایل دارم به این نکته اشاره کنم که قهرمانان شجاع
میتوانند دوراندیش نیز باشند. هیچ آتشنشان شجاعی نسنجیده و قبل از اینکه
یک استراتژی منطقی برای خروج از ساختمان داشته باشد، به درون یک ساختمان
آتش گرفته نمیرود. شجاعت بدون دوراندیشی، بیتوجهی و شتابزدگی است.
7ـ
افراد دوراندیش جایزه داروین را نمیبرند. پترسون و سلیگمن به عنوان نمونه
متضاد رفتار دوراندیشانه به جایزه داروین اشاره کردهاند. به گفته
پایهگذاران این جایزه، جایزه داروین با تقدیر آنهایی که با انجام رفتارهای
احمقانه خودشان را به کشتن میدهند، پیشرفت در ژنوم انسانی را تحسین
میکند.
8ـ افراد دوراندیش بدنهایی سالم و قوی و زندگی سالمی دارند. در
اینجا به طور سریع به چند متغیر که با دوراندیشی همبستگی دارند،
میپردازیم. تحقیقات نشان دادهاند که افراد دوراندیش از لحاظ فیزیکی
قویتر هستند، به خصوص موقعی که تکالیفی را انجام میدهند که نیاز به
استقامت دارد. افرادی که اهداف مناسبی در زندگیشان دارند سالمتر و شادتر
هستند (به خاطر داشته باشید که دوراندیشی دال بر زندگی متعادل و هماهنگ
است.) همچنین، صفت شخصیتی وظیفهشناسی (که به طور قابل ملاحظهای با
دوراندیشی همپوشی دارد) پیامدهای مثبت زیادی همچون بهرهوری فزاینده،
موفقیت بیشتر در آموزش، ابقای کاری طولانیتر و حقوق بالاتر را در کار
ایجاد میکند. شگفتانگیز نیست که دانشآموزانئ دوراندیش وظیفهشناس موفقیت
تحصیلی بیشتری را نشان میدهند و نسبت به همکلاسیهایشان مشکلات کمتری
دارند.
9ـ هیچکس تمایل ندارد در هنگامی که زمستان فرار میرسد یک ملخ
باشد. احتمالاً اکثر شما داستان مورچه و ملخ را شنیدهاند. اما بهتر است
ابتدا مروری کوتاه بر این داستان داشته باشیم.
«در یکی از روزهای
تابستانی یک ملخ که بسیار شادمان بود در حال تفریح کردن و آواز خواندن بود.
مورچهای از آنجا میگذشت و تکه غذایی را با مشت فراوان به سمت لانهاش
حمل میکرد. ملخ به مورچه گفت: چرا به جای اینگونه کار کردن و رنج کشیدن
نمیایستی و با من صحبت نمیکنی؟ مورچه پاسخ داد: من دارم برای زمستان غذا
ذخیره میکنم و به تو هم نصیحت میکنم که همین کار را بکنی. اما ملخ جواب
داد: چرا باید برای زمستان ناراحت باشم، در حال حاضر غذای فراوانی دارم تا
بخورم.
موقعی که زمستان آمد، ملخ غذایی برای خوردن نداشت و از گرسنگی در
حال جان دادن بود. در این هنگام او به نزد مورچه رفت و از او درخواست کرد
که غذاهای ذخیره شده را با او تقسیم کند و به مورچه گفت که فهمیده است باید
برای روزهای نیاز مهیا باشد.»
البته این داستان به تصور قالبی ما از یک
فرد دوراندیش به عنوان فردی خود ارضاکننده، خودخواه و بیاعتنا به بهزیستی
دیگران کمک میکند. به یاد بیاورید که یک شخص دوراندیش اهداف خود را در
جنبههای اهداف و زندگی در نظر دارد و بسیاری از این اهداف و علایق در
بردارنده رابطه با دیگران است.
برنامه درسی یک دانشجوی موفق چه ویژگیهایی دارد؟
از آنجایی که به عنوان یک دانشجو کارهای زیادی دارید و از نظر زمان در مضیقه هستید ، لازم است که برای فعالیتهای خود یک برنامه ی کار داشته باشید. این نوع برنامه کمک میکند تا از پیش کارها را منظم کنید و به موقع هر کاری را انجام دهید و از نگرانی های بی موقع شما کاسته شود .
در این مورد پیشنهادهای زیر را مورد عمل قرار دهید:
هرگز برای چندین ساعت مداوم بدون رفع خستگی مطالعه نکنید.
عمل کردن به برنامه ریزی هم فقط به تلاش و اراده شما بستگی دارد.
برای این کار میتوانید از یک جدول برنامه ریزی مدون که زمان تشکیل کلاسها و ساعات آزاد و نام مواد درسی و روزهای یک هفته را شامل میشود، استفاده کنید.
در هنگام مطالعه سعی کنید خود آموزی داشته باشید . در خودتان علاقه ایجاد کنید ، در مورد مطلب مورد مطالعه اظهار نظر کنید ، مطالب دشوار و نامشخص را تعیین کنید ، کیفیت مطلب خواندنی را ارزشیابی کنید.